فاطمیـه آمد و آن مونس و همـدم کجاست؟
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟
در عـــــزای مــادرت یابن الحسن یکــدم بیا،
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
.
.
ای تاج سر عالم و آدم زهرا
از کودکیـم دل به تــو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر
جــــان حسنت بــرس به دادم زهـرا
.
.
در زمانیکه زمان یاد ندارد چه زمان
و مکانیکه مکـان یاد ندارد چه مکان
دل من در بی یک واژه ی بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه(س)بود
.
.
دلم را با غم مادر نوشتن
غبـار چــادر خـاکی نوشتن
خـدا بر بیرق عشاق زهرا(س)
نـوشت این طایفـه شاه بهشتنـد
.
.
غُربت آبادِ دیار آشنایی ها،بقیع!
همدم دیرینه غم هاى ناپیدا بقیع!
در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى کنند
اى تمام واژه هاى درد را معنى،بقیع!
.
.
رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد
آتـش ز نــوایش به دلــم افـــروزد
این خــانه عـزاخـانه شود بار دگر
هر گاه نگـاه خـود به در می دوزد
.
.
آنـان که غمـار عشــق را می بازنـد
در سینه بنای حسـرتی می سازند
بنگر به قـداست و صفای گل سرخ
سـادات جهان به فاطمـه می نازند
.
.
گر بمیــرانی مـرا جانان دوباره جان دهد
می دهم صد بار دیگر جـان برای فاطمه
.
.
از ازل تــاج شرافت را به زهرا داده اند
مهر تایید شفــاعت را به زهرا داده اند
آل حیدر یک طرف زهرای اطهر یک طرف
پاسـداری از ولایـت را به زهــــرا داده اند
.
.
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خــاک تیــره غـربت نهـان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از بـــرم به قــامت همچـون کمـان شده
.
.
دل از غـم فاطمه توان دارد،نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد،نه
آن تــربتِ گم گشتـه به بَـر،زوّاری
جــز مهدی صـاحب الـــزمان دارد،نه
.
.
بعد از این خورشید میماند غریب
می تــــراود از لبــش ام یجـیــب
از مشرق قلبـــم رسیده فاطمیه
رخت عزایــم کو ،رسیده فاطمیه
.
.
نگــاه سـرد مـردم بود و آتش
صــدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بـود و آتش
:: موضوعات مرتبط:
$M$ های مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 986
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2