چفیه و کفش و پلاک تـو به اهواز نبـود
اثــری از تـو و خاکستــــر پــــرواز نبـود
آفـرین بـر غـــــزل سوختــه پیــکر تـو !
هیچ کس مثل تو در صنعت ایجاز نبـود
آنقدر سوخته بودی که در آغوش زمین
نو بهـــــارم ! اثـــر از بــرگ گل ناز نبـود
هان! به پیراهنت ـ ای یوسف گم گشته ـ قسم
که به زیبـــــایی پایـان تــو، آغــاز نبـود
عشق،وقتی که شب حمله به دل پاتک زد
هیچ جا بازتــــر از سینـه سـرباز نبـود
رزیتا نعمتی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 23 اسفند 1391
|
|
تو رفتی و پس از آن،دردها عمیق شدند
و غصه ها همه جا بـا دلــم رفیـق شدند
به جا نمانده در این کوچه ها دلی که نسوخت
تمام پنجـره ها طعمه حریق شدند
نسیمی آمد و کم کم ز یاد آنها برد
چه غنچه ها که جوانمرگ،از این طریق شدند!
و روی اسم تو بر کوچه ها غبار گرفت
بـرای گفتن تـو،واژه ها رقیق شدند
همیشه عقربه ها محو یکدگر بودند
کدام ثانیه بر روی تو دقیق شدند؟!
آهای قوم به ساحل نشسته! این گل ها
فقط بـرای نجـات شما غـریـق شدند
رزیتا نعمتی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 23 اسفند 1391
|
|
شعری بسيار جالب
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : یک شنبه 20 اسفند 1391
|
|
این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده میشود(ماتریس متقارن ادبی)
از چهـره افروخته گل را مشکن!
افروخته رخ مـرو تـو دیگر به چمن!
گل را تـو دگر مکن خجل ای مه من!
مشکن به چمن ای مه من قدر سخن!
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : شنبه 19 اسفند 1391
|
|
مـزرعه را ملــخ ها جـویـدنـد!
...
ما بــرایِ کلاغهـا "متــرسک" ساختیـم!
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : سه شنبه 1 اسفند 1391
|
|
خسته ام از توبه های سَرسَری از هوای نفس و از دیو و پری
دوسـتـــانِ دشـمـنـم در یـاوری مــادرانِ بـدتـــر از نـامـــادری
باید امشب رفت راه دیگـری
الامان الغوث یابن العسگری
***
عده ای خوابند، پس بیدار کو؟ عده ای مست اند، پس هوشیار کو؟
پـس زبـان مـیـثـم تـمّــار کو؟ در شبـــــ روشـنـگری عـمـار کـــو؟
قهـرمانِ غرقِ غربت رهبری
الامان الغوث یابن العسگری
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 731
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : دو شنبه 23 بهمن 1391
|
|
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی کـه اربـابـــم شـود بیـــمار می ترسم
همه ماندیـم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیـدن منجی درون غار می ترسم
رهــــا کن صحبــت یعقـوب و فــــرزنـدش
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیـــا اما درنگی کن
از اینکه عاشورا باز شود تکرار می ترسم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : یک شنبه 22 بهمن 1391
|
|
از ســـر جان بهر پیــوند کسان برخاستم
چون الف در وصل دلها از میان بر خاستم
واژگون هر چند جـام روزیم چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
بـــزم هستی را فـــرض مهــر فـــــروزان تـو بود
همچو شبنم چهره چون کردی عیان برخاستم
همچـو بلبل با گـــران جـــانان نـــدارم الفتی
طوطیان چون لب گشودند از میان برخاستم
از لگد کــوب حــواث عمـر دیگـر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
طاقت دم ســردی دوران ندارم همچو گل
در بهار افکنده رخت و در خزان بر خاستم
آزمـودم عیـش راحـت را به کنـج دام تـو
از سر جولانگه کون و مکان بر خاستم
صحبت شورده حالان مایه شوریدگی است
با امین هـرگه نشستـم بی امان برخاستم
مقام معظم رهبری
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 838
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 16 بهمن 1391
|
|
قطار می رود
تـو می روی
تمام ایستگاه می رود...
و مـن چقدر ســـــاده ام
که سالهـای ســـــــــال
در انتــــظار تــــو...
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنـان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام...
قیصر امین پور
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : جمعه 13 بهمن 1391
|
|
"گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش"
ورنه رهِ خــود گیــر و یکی راهگـذر باش
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 482
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : جمعه 13 بهمن 1391
|
|
به هـواداری او ذره صفـت رقـص کنـان
تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
تازیان را غـم احوال گـران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
آب غالب شد بـــر آتش از لهیب
ز آتش او جوشد چو باشد در«حجیب»
چونکه دیگی حـائل آمـد آنـدو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 11 بهمن 1391
|
|
نازنين آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت اين غمكده بالا زد و رفت
كنـج تنـهايی مـا را بـه خيـــالـی خــوش كـرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت
درد بـی عشـقی مـا ديـد و دريغش آمد
آتش شوق درين جان شكيبا زد و رفت
خرمن سوختـه ی ما به چه كارش می خورد
كه چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گـريه ی توفـانی ام انديشـه نكرد
چه دلی داشت خدايا كه به دريا زد و رفت
بـود آيـا كه ز ديــــــوانه ی خــود يــاد كند
آن كه زنجيــر به پای دل شيدا زد و رفت
سايه آن چشم سيه با تـو چه می گفت كه دوش
عقل فـــــــريـاد بــرآورد و بـه صحــــــــرا زد و رفـت
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : شنبه 7 بهمن 1391
|
|
زود بیـدار شدم تا سر ساعت برسم
بایـد این بار به غـوغای قیـامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم،ای کاش
لا اقل رکعت آخـر به جمـاعت برسم
آه،مادر! مگر از من چه گنـاهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نـذر دارم لـب تشنـه به زیـارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم به شهادت برسم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : سه شنبه 3 بهمن 1391
|
|
افسوس که آئینه نصیبش سنگ است
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 350
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : شنبه 30 دی 1391
|
|
از روضه های ماه صفر تا جـدا شدی
با روضه های زهر کمی آشنا شدی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : شنبه 30 دی 1391
|
|
بسیج ای دست و بازوی ولایت
خط سـرخ عـزل تا بی نهایت
تو را نشناختن حق ناشناسیست
تعارض با تو کفر و ناسپاسیست
بسیجی سست و بی حال است آیا
زبان غیـرتش لال است آیا
بسیجی از چه رو خاموش ماندی
زبان بستی سراپا گوش ماندی
نمی بینی مگر دجاله ها را
سرود شوم نفی لاله ها را
ببین نشخوار صبح و شامشان را
طنین طعنه و دشنامشان را
علی را بی عدالت نام دادند
ولایت را وکالت نام دادند
به سر اندیشه هایی خام دارند
ولی داعییه اسلام دارند
کدام اسلام اسلامی که مرده ست
سرتسلیم بر شیطان سپرده ست
بسیجی سست و بی حال است آیا
زبان غیرتش لال است آیا
بسیجی طابع اسلام ناب است
لقایش تیغ سرخ آفتاب است
کدام اسلام اسلام حسینی
که جاری شد زلبهای خمینی
نگه کن بلبلان این چمن را
بلوچ و ترک و ترکمن را
بسیجی شیعه و سنی ندارد
به فرمان ولی سر می گذارد
خمینی گفت سر گردان نباشید
اسیر دست نامردان نباشید
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : Bahram
ت : جمعه 29 دی 1391
|
|
مسلمان نمايان تكنو كرات
ره آوردتان چيست جز منكرات
شما گر نماينده مردميد
چرا ماتو مبهوت و سردرگميد
شمايی كه دين را به نان ميدهيد
كجا در ره عشق جان ميدهيد
نمايندگانی كزين امتند
خدا باور و تشنه خدمتند
اگر خشم دينی ملايم شود
در اين سرزمين غرب حاكم شود
الا ای عارفان بی معارف
جهان انديشه گان شبهه عارف
اگر فرهنگتان فرهنگ دين است
چرا آهنگتان كفر آفرين است
شما گر پيــرو خط اماميد
چرا دلبسته ميـز و مقاميد
فضای باز يعنی بی حيای
در انظار عمومی خود نمايی
فضای باز يعنی نانجيبی
تظاهر سازی و مردم فريبی
كه ميدان داد اين نوكيسه ها را
حمايت كرد اين ابليسه ها را
سر افرازان برای سر فرازی
ضرورت دارد آيا بـرج سازی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : جمعه 29 دی 1391
|
|
به آوای خروسان سحر خيز
سحر سر ميزند از خواب برخيز
به آب ديـده دل را شستشو كن
پس آنگه جـانب معشوق رو كن
مسـاجد خـانه نــور سـرورند
تجلی گاه آيـات حضـورند
ز جا برخيـز هنگام حضور است
اگر موسی شوی هر گوشه توراست
مسلمان بی نمازی ناسپاسيست
نماز اول قدم در خود شناسيست
تـو بنگر گاه قـــرآن مبين را
مروری كن صفات مؤمنين را
نماز آرام جان مؤمنين است
ستون آسمان پيمای دين است
خوشا آنان كه داعم در نمازند
تمام عمر قائـم برنمازند
مرحوم محمدرضا آقاسی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : جمعه 29 دی 1391
|
|
خستهام از اين كوير،اين كوير كور و پير
اين هبوط بی دليل،اين سـقوط ناگـزيـر
آسمان بی هدف،بـادهای بی طرف
ابرهای سربهراه،بيدهای سر به زير
ای نظـاره شگفت،ای نگـاه نـاگهـان!
ای هماره در نظر،ای هنوز بی نظير!
آيـه آيهات صريح،سوره سـورهات فصيح!
مثل خطی از هبوط،مثل سطری ازكوير
مثل شعر ناگهان، مثل گريه بی امان
مثل لحظههای وحی؛ اجتنـاب ناپذير
ای مسافر غريب در ديار خويشتن
با تو آشنا شدم،با تو در همين مسير!
از كويـــر سـوت و كـور،تا مــــرا صــدا زدی
ديدمت ولی چه دور! ديدمت ولی چه دير!
اين تويـی در آن طـرف،پشت ميله ها رهـا
اين منم در اين طرف،پشت ميله ها اسير
دست خسته مرا، همچو كودكی بگير
با خودت مـرا ببر،خستهام از اين كويـر!
قيصر امينپور
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : Bahram
ت : جمعه 29 دی 1391
|
|
دوست دارم روز و شب ازحق تمنایت کنم
تا که دل را بسته بر زلف چلیپایت کنم
*****
دوست دارم خانه خانه دره دره کو به کو
آنقدر گردم به دنبالت که پیدایت کنم
*****
دوست دارم شمع گردی تا که من پروانه وار
تا نفس دارم طواف روی زیبایت کنم
*****
دوست دارم پای تا سر چشم گردد پیکرم
تا به سیری دیده را محو تماشایت کنم
*****
دوست دارم زنـده باشم تا ببینـم روی تـو
تا به جای هدیه ،جان خویش اهدایت کنم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : جمعه 29 دی 1391
|
|
ای آنکه زنـده از نفس توست جان من
آن دم که با تــوأم،همه عـالـم ازان من
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : سه شنبه 26 دی 1391
|
|
غرق نـور است و طلا
گنبد زرد رضـا
بـوی گل،بـوی گلاب
می رسد از همه جا
مثل یک خورشید است
می درخشد از دور
شده از این خورشید
شهر مشهد پر نور
چشمها خیره به او
قلبها غرق دعاست
بر لب پیــر و جوان
یا رضـا یا رضاست
ای خدا کاش که من
یک کبــوتـر بـودم
روی این گنبد زرد
شاد می آسودم
می زدم بال و پری
دور تا دور حرم
از دلم پر می زد
ماتم و غصه و غم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : شنبه 23 دی 1391
|
|
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
...
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 22 دی 1391
|
|
هر سحر منتظر یار نباشـم چه کنم
من اگـر منتـظر یار نباشـم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشـم چه کنم؟
عده ای بر سر آنند اسیـرت نشوند
من برآنم که گرفتار نباشم چه کنم؟
تو چه کردی که من از خواب وخوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشـم چه کنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عـاشق روی تو نباشــم چه کنم؟
ابرویت تیغ مصرٌی است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشـم چه کنم؟
خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟
من اگر مثل تو هرصبح وغروبی آقا
فکر بین در ودیـوار نبـاشـم چه کنم؟
علی اکبر لطیفیان
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : جمعه 22 دی 1391
|
|
خواهر بیا که قصه ی دل مختصر کنم
آگه تـو را ز سوزش زخــم جـگــر کنم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 22 دی 1391
|
|
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا شبها خوابیدن چه سود
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 22 دی 1391
|
|
پاهایم را که درون آب می زنم
ماهی ها جمع می شوند
شاید اینها هم فهمیده اندعمری طعمه ی روزگاربوده ام
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : جمعه 22 دی 1391
|
|
آن آب که بر جان حسن شعله برافروخت
با زهر در آمیخته بود و جگرش سوخت
آن پاره دل ها که فرو ریخت به دامن
خون جگری بود که یک عمر بیاندوخت
در سوختن و ساختنش عمر سر آمد
مظلومیت از مادر و صبر از پدر آموخت
اسماء لعین بر پسر هند جگرخوار
جان پسر فاطمه را خسته و بفروخت
در کرب و بلا بر سه هدف کارگر افتد
آن تیر که تابوت حسن را به کفن دوخت
شاید که "مؤید" به صف حشر نسوزند
آن را که دل از داغِ جگرسوزِ حسن سوخت
سید رضا مؤید
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
من جگر پاره زهرایـم و پاره جگرم
همه را یارم و خود از همه مظلومترم
خـانـهام قتلگـه و یـار ستمگــر قاتل
سوخته از شرر زهر،ز پا تا به سرم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
الا ای آب،مهر مادر من
چرا افروختی پا تا سر من
اگر رفع عطش از من نکردی
چرا آتش زدی بر پیکر من
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 353
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
غـــــمِ مــادر نمک پاشِ دلـــم شد
جگر در طشت خونين حاصلم شد
خــدايا بعد عمــری اشـک و ماتــم
ســر آخـر زهـــرِ يـارم قاتلــــم شد
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
روزی که شـرار ظلـم افـروختـه شد
یک بار دگر حاصل دین سوخته شد
از بعد شــهادتش حسـن را از تـیــر
تابوت و تن و کفن به هم دوخته شد
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
اى آنكه شبيه تو شه خون جگرى نيست
در راه غـــم و غربت تو همسفرى نيست
يک يــــــار وفـــــادار كنــار تــو نبـــوده
از شيعه مخلص به كنارت اثرى نيست
آن زهــر جفا با دل ناز تـو چه كرده؟
سوزنده تر از سوز دل تو شررى نيست
آن زهــر چــرا قد تـو را كــــرده كمانى؟
ز آن قامت رعناى تو ديگر خبرى نيست
چون مارگــزيده به روى خـاک فتـادى
آيا به برت خواهر نيكو سيـرى نيست
اى كاش به مـأمون ســـتـم پيشه بگويند
مظلوم كشى در دل غربت هنرى نيست
هستى تـو نماينده زهرا كه به غربت
واللَّه كه مظلومتر از تو پسرى نيست
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 350
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 21 دی 1391
|
|
دارم سوالی ای خدا
ای آشنا با فکر ما
ای قادر قدرت نما
چون می نوشتی این سرنوشت ما خاکیان
قسمت چه کردی از ملک هستی افلاکیان
صورتگر فــرش زمین
ای داور عرش آفرین
ای مالک ملک یقین
باید به بال اندیشه هفت آسمانت را بپویم
یک یک ببینم هم ثابت و هم سیارگانت
باید سیاحتها کنم در زهره و در مشتری،
شاید که خورشید افکند آنجا فروغ دیگری
تا مگر در آسمان،در دل آن اختران
ز آنچه می جوید بشر ذره ای یابم نشان
شاید آنجا زندگی،دور از این غوغا بود
معنی صلح و صفا بلکه در آنجا بود
جویای راز خلقتم هان ای خدای مهربان
با شهپر اندیشه ها بر قله ی عرشم رسان
دارم سوالی ای خدا
ای آشـنا با فکر مـا
ای قـادر قـدرت نما
چون می نوشتی این سرنوشت ماخاکیان
قسمت چه کردی از ملک هستی افلاکیان
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 344
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : دو شنبه 18 دی 1391
|
|
وقتـی امام عاشقان غایب است
اطاعت از خامنه ای واجب است
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : دو شنبه 18 دی 1391
|
|
این حدیث دل بـود تصنیف نیست
شیعه در محشر بلاتکلیف نیست
شیعه راهش در مسیـر اولیاست
شیعه مولایش علـی مرتضـاست
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : دو شنبه 18 دی 1391
|
|
ره وا کنید قـافلـه ســالار می رسد
یک قافله اسیـــر،عــزادار می رسد
برخیز یا حسین سری دست و پا نما
دلبـــــر بـرای دیـدن دلـــدار،می رسد
حالا که پیر عشق شدم ناز می کنی
باشد تـو نـاز کن که خریدار می رسد
سِرالحسین سینه ی سینای زینب است
آری حـقیـقـتِ همــه اســـــــرار،می رسد
بالا بلنـد بــودم و حــالا خـمیــده ام
پر غم ترین زمانهی دیـدار می رسد
عباس کو که صبـــر عقیلـه سـر آمده
ناموس حـق ز کوچه و بازار،می رسد
بر روی قبـــر،پیــرهنت پهـن می کنـم
جانـم به لب ز گــریه بسیـار می رسد
تکرار صحنه ها شده در پیش دیده ام
نیـزه به دست لشگر اشرار،می رسد
گویا هنــوز میشنوم زیـــر دست و پا
فـریـاد العـطـش ز لـب یــار،میـــرسـد
آن بـار گــــر نشد بـدنت را بغل کنـــم
قبرت به روی سینه ام،این بار میرسد
هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست
زیـنـب غـمیـن از آن هـمـه آزار،میــــرسـد
آه رباب و قبـــــر به هم خـورده علـی
لالایی اش از آن دل غمـدار می رسد
ملتمس دعا
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 13 دی 1391
|
|
دنیـــا شده لـب تشنـه ی دریای ظهورت ** تا پاک شود با لـبِ شیـرین و طَهورت
پاییــزتـرین،زردتــرین نقطـــه ی دنـیـــــا ** سـرسبـزترین است به هنگام عُبورت
تاریکــی مطلق به جهـان سیطـره دارد ** بر هم بــزن این سیطره را با دم نورت
دلتنگی خـود را به صبـا گفته ام ای کاش** دلتنــگـی من را بــرساند به حُضورت
یک بـار طلـب کن همه ی زنـدگــی ام را ** من منتظــرم گوش به فـرمان امورت
قالــیِ کـفِ پــای شــما بــال و پـــر مـــا ** اصـلاً تـو سلیمانی و مـا لشکرِ مورَت
محتـاج به مـا نیستی ای سنـگِ صبـورم ** وقتی که خــداوند بُـوَد سنگ صبورت
از خولی ملعون تو بپرس ای پسرعشق ** خاموش نشد از چه در آن قصّه تنورت
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : یک شنبه 10 دی 1391
|
|
احمد که دلـش جنت الاعلا باشد
دلـگـرمی او علـی و زهـرا باشد
در فتـنـه آخـر الـــزمان راه نجـات
فـرمود تـولــی و تـبـــــری باشد
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 430
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : یک شنبه 10 دی 1391
|
|
كشتی شكسته ايم كه بی تاب مانده ايم
آشفتــه در تـلاطـــم گــــــرداب مانده ايم
رحمی كن ای اجل،كه طواف حرم كنيم
در حســـــرت زيـــارت اربــاب مانـده ايم
بايـد به گــريـه دامن عبـاس را گرفت
كافيست هر چه منتظر آب مانده ايم
همت كنيد! قـافله سـالار زينـب است
بد می شود،ببيند اگر خواب مانده ايم
ابـروی ديدنی قمـر هست و بی جهت
سرگرم چند كاشی محـراب مانده ايم
فكری به حال اين همه درمانده كن حسين!
چـون مـاهــــی كلافـه به قـلاب مانـده ايـم
وحيد قاسمی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 385
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : یک شنبه 10 دی 1391
|
|
|