احساست را امروز برای عزیزت بروز بده چون ممکن است فردا احساسی باشد ولی عزیزی نباشد
گفتم به می عشقت کردی تــو گرفتارم
گفتی تــو شدی شیـــدا اما ز تــو بیزارم
گفتم که سپـــردم دل بر زلف تــو میـدانی؟
گفتی که خمش بنشین هرگز نشوی یارم
گفتم ز دو عالم من داغ تــو به دل دارم
گفتی بـــرو از پیشــم دیگــر مکن آزارم
گفتم چه به سر داری بـــردار از آن پـرده
گفتی نشوی محرم پنهان کنم اسرارم
گفتم به که گویم من غم های درونم را
گفتی که بـــرو با تــو هرگز نبـــود کارم
گفتم ز کوی تـــــــــو امید کـــــرم دارم
گفتی که نبینی آن بر جان تو رحم آرم
گفتم که نگاهم کن شاید که شوم آرام
گفتی بـــرو ای عاشق نفرت ز تـــــو من دارم
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1418
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
عشق نگهداری میخواد،شبها بیداری میخواد،
وقتـی تنگه دل یار،از تــو دلداری میخواد
وقتی کسی به دلت نشست نشستنش مقدسه،
حتی اگه نخـوادتو رو نفس کشیدنش بسه
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من،
من خودم بودمو یک حس غریب که به صدعشق و هوس می ارزید
عشق کلید شهر قلب است،به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هرکلیدی بازشود
آرزوم بی تو محاله،لحظه هام بی تو سواله،
بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره
من نمیخوام تو خیالم بهت بگــم عاشقت هستم
دوستدارم که راستی راستی حس کنم کنارت هستم
من در این کلبه خوشم
تــو در آن اوج که هستـی خوش باش،
من به عشق تـو خوشم
تـو به عشق هرکه هستی خوش باش
اگر یادت کنـم دیوانه میشم
فراموشت کنـم بیگانه میشم
اگر ترکت کنـم می میـرم از غم
فراموشت کنـم می پاشم از هم
غمخانه عشق تو به رضوان ندهم،یک خار تو را به صدگلستان ندهم
تــو معدن عشـق آرزوهـای منـی، من کفـر تــو را به گنـج ایمان ندهم
یک شب از عمرم صفحاتی خواندم،چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه دفتر عمـرم ورقی پیش نبــود، همه تکــــــــــرار تمنـــــــای تـــــو بـود
ای دوست گلی به یادگار بفرست،
گر لایق گل نیستـم خـار بفرست
از بهــر خــــــدا،نه از بهــر دلت،
من پیامی داده ام ـو جوابی بفرست!
موجم کردی که بی قرارت باشم،ابـرم کردی که اشک بارت باشم
در سکوت گل جلوه نمودی تا من،چون خار همیشه در کنارت باشم
نازی که ز لبـــخنـد گل یاس هــویـداست
زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست
هر چه باشی نازنیـن،ایــام خــارت می کند
هر چه باشی شیردل دنیا شکارت می کند
هر چه باشی با لـــب خنــدان میان دیگران
عاقبت دست طبیعت اشک بارانت می کند
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1161
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
بی تو ای شوق غـزلآلـوده ی شب های من
لحظهای حتی دلـــم با من هم آوایی نداشت
آنقدر خـوبی كه در چشمان تو گــم میشوم
كاش چشمان تــو هـم اینقدر زیبــایی نداشت
این منـم پنـهان ترین افسانه ی شب های تـو
آنكــه در مهتـاب باران،شـوق پیـدایی نـداشت
در گـریــز از خلــوت شب ها ی بیپایان خـود
بی تــو اما خـواب چشمم هیچ لالایی نداشت
خواستـــم تا حـرف خــود را با غــزل معنا كنم
زیــــر باران نگــاهت شعـر معـنـــایی نـداشت
شعرهامو مینوشتــم دستهـایـم خستـه بود
در شب بارانیات،یك قطـره خـوانایی نـداشت
ماه شب هم خویش را میآراست با تصویرِ ابر
صورت مهتـابیات هرگـز خـودآرایـی نداشت...
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1107
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
گفتی که به احترام دل باران باش
باران شـــدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببــوس روی نیلـوفــر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که ستاره شو دلی روشن کن
من همچــــو گل ستــــاره ها تابیــدم
گفتی که برای باغ دلپیچک باش
بـر یاسمن نگـــاه تـــو پـیـچیــدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و تـو را به ساحل دیـدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنـــون شــدم و ز دوریـت نـالیــــدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با تــــــو سخت رویـیــدم
گفتی که بیـا و از وفایت بگذر
از لجه ی بی وفاییت رنجیـدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشـــق را فهمیـدم
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1261
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
از پنجـــره نگاه بکن آره اون میــاد *درستـــه بی وفاست ولی بایــد بیـــــاد
میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده *ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده
غـم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده *نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده
آخه من چکار کنــــم با این دل بهـونه گیر * ای خــدا کمک بکن بــــرو ای دلــم بمیـــر
تو چرا سنگ نشدی می یونِ این همه سنگ*میدونم دوسش داری مثل یه احساس ِ قشنگ
آخـه دوست داشتنیــه مثل لیـلا میمونـه * دل من شیـدادیـیـــه مثل مجنـــون میمونه
فدای نازش این نازش کشتـه مارو * حالا که عاشق شدم میخواد بگه از پیشم برو
خــدایا این احساسمو از دلــم نگیر* ولی خِصلــت بَـدو از دل یـــارم بگیــــر
آخـه گناهـم نداره همش تقصیره منه زود دل می بندم
زود عاشق میشم اینم میشه گفت یه جوری گناهه منه
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1357
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تا کــــــدوم ستــــــــاره دنـبــــــــــــال تـــــــو باشــــم
تا کجـــــــا بـی خبــــــر از حـــــــــال تـــــــو بـاشـــم
مگــــه میـشـــــه از تـــــــــــو بـــــــــریـد و دل کند
بگـــــو میـخـــــــــوام تـا ابـــد مــــال تـــــو باشـم
از کســــی نیـست که نشـــونی تـو رو نگیــرم
به تــــــو روزی می رســــم مـن،که بمیــــرم
هنــــــوز هم جـای دو دستات خالی مونده
تا قیـــــامت تـــــوی دستــــــای حقیــــرم
خـاک هر جـــاده نشسته روی دوشـم
کی میاد روزی که با تــو روبــرو شم
من که از اول قصـــه گفتـــه بــودم
غیر تو با سایه هم نمی جوشم
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1393
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
باز شـب شـد چـــــقـدر تنـهــــایـم
گفته بــــودی که شــبـی می آیـم
باز شب شــــد و از پنجـــــــــره ام
همچنـــــان راه تـــــو را می پیمایم
کنج این پنجره ها شب همه شب
منــــــم و گـــریــه و هـای و هــایم
پشت این پنجـــــره ها تا به سحـر
پنـجــه بر پیـکـــر خـاک می سایـم
نکنـد بیــــهــوده عمـــــــر خــــود را
پشت این پنجـــره ها می فرسایم
نکند بیـــــــهـــوده تکــــــــرار شــود
قصــه ی چشـــــم به راهـی هایم
باز چـون دیشب وشب هـای دگــر
می روم پنـجــــــــره را بگشــایــم
باز شب شـد،شب واز پنـجـــره ام
همچنـــان راه تــــو را می پیـمایــم
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1450
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
دلم را شبی در حضورم شکستی
نه آینــــه،حتـی غــــرورم شکستی
نــدادی به خلــــوتگاه عشـــق راهـم
پلی بـود اگـــر در عبــــــورم شکستی
به سنگ مـــــــزارم ببیـن چهـــره ات را
که آیـــنـــــه را روی گــــــــورم شکستی
نمـی بخشـــــمت ای دل مــن کــه روزی
به دریای غـــــم هچـــــو نـــــورم شکستی
فـتــــــادمت شــبـــــی در مسـیــــــر نگاهت
به تیـــــر نگـــاهی به قـــلـبـــــــــم شکسـتی
چـــو پیـمـــانـه ات گشـت از عشـــــق خــالی
شـــــدی مســت و جــــام بلـــــــــورم شکستی
شکیــب دلــــــــــــم را به نـــــــــــــازی ربـــــــودی
به اغـمــــــــــی دل نــــاصبـــــــــــــــورم شکســتی
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 2195
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4