لطفا تا پایان نمایش صبر کنید
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 862
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 30 تير 1391
|
|
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خـــروارها از خــاک بود
وای قبـر من چه وحشتنـاک بود
تا میـان گـــور رفتـــم دل گرفت
قبـر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کـردم ولیکن بی جواب
تشنـه بودم تشنه یک جرعه آب
بالـش زیـــر سـرم از سنـگ بود
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 799
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 30 تير 1391
|
|
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید؟
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بـر خـاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد؟
چشم من روشن روی تو سپید.
جان به لب آمده در ظلمت غـم
کی به دادم رسی ای صبح امید؟
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مــرا خواهی دید
دل پــر درد فـریـدون مشکن
که خـدا بر تـو نخـواهد بخشید.
فریدون مشیری
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 835
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : جمعه 30 تير 1391
|
|
مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم
خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو
ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار
زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد
بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز
تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری
در نبــودِ هیکل زیبـــای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو
پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو
تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر
جابر
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1058
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : جمعه 30 تير 1391
|
|
در روزگار قدیم،پیرمردی بنام عبدالله که تمامی عمر را در بیابانها به تلخی روزگار بسر برده بود و در منتهای پیــری و خستگی هر روز به بیابان می رفت و با قد خمیده و دست و پای فرسوده،خار می کَند تا بوسیله آن معاش خود و خانواده اش را فراهم سازد.زندگی برای او و عیالش بسی سخت می گذشت.هرچه عبد الله پیرتر می شد زندگی آنها هم به مراتب سخت تر می گشت.
عبدالله برای گشایش کار و نجات از سختی نذر نمود تا هر صبح جمعه پیش از روشنایی صبح جلوی درب خانه خود را آب و جارو نماید تا خضر نبی، نظر و عنایتی فرماید.پس از چند دفعه یک روز صبح که همسر عبدالله مشغول آب و جارو بود پیرمردی با موهای سفید بلند و فروزان،از دور نمایان شد و چون نزدیک او رسید،گفت:به عبدالله بگو در سختیها مشکل گشا را یاد کن و دست از دامان او برمدار تا مدد بگیری.این بگفت و از نظر غایب شد.
زن به خانه آمده و آنچه دیده و شنیده بود برای عبدالله نقل نمود.عبدالله گفت: این شخص،نبی الله بوده؛ افسوس چیزی از او نگرفتی.خلاصه آن روز عبدالله کمی دیرتر از خانه روانه بیابان شد و عادت عبدالله این بود که در این فرصت کمی خار زیادتر می کَند، تا برای روزهای کوتاه برف و باران ذخیره باشد.
آن روز هم که به صحرا رسید،وقت گذشت و فرصت خار کندن نبود.با هزار امید رفت تا خارهای ذخیره شده اش را برداشته و روانه شهر شود.چون به محل خارها رسید اثری از آنها ندید؛رهگذری تمام آنها را سوزانده بود.عبدالله حیران وسرگردان چند دانه اشک به یاد زندگانی تلخ و بخت برگشته ریخت و چندین مرتبه مشکل گشا؛حضرت علی؛ امیرالمومنین(ع) را یاد نموده،روی زمین افتاد. پس از لحظه ای سواری نورانی رسید،سر او را گرفت و او را دلداری داده و چند سنگ فروزان به او داد و فرمود:این سنگها را بفروش و امرار معاش کن و هر شب جمعه ما را یاد نما.این بگفت و از نظر عبدالله پنهان شد.
عبدالله شکر خدای به جا آورد و سنگها را در توبره نهاده و روانه شهر شد.چون به خانه رسید، سنگها را بیرون آورده روی طاقچه اتاق گذاشت و شرح حال آنچه دیده برای زن و فرزندان خود ذکر نموده به هریک وعده و دلداری میداد.چون تاریکی شب فرا رسید،کلبه عبدالله از نور آن سنگها چون روز،روشن شده بود. عبدالله دانست که سنگها گوهر شب چراغند.
آن شب از شادی به خواب نرفتند.چون صبح شد،عبدالله سنگها را برداشته در محلی پنهان نموده و یک دانه از آنها را به بازار برد.جواهرفروشی آن پاره سنگ را به قیمت گزاف خرید.عبدالله شکر نمود و پوشاک و خوراک خریده برای زن و فرزندان خود آورد.کم کم زندگانی را توسعه داده و برای خود و سه دخترش قصرهای باشکوه مهیا نموده و از زحمت خار کندن در بیابان راحت شد و چون زندگانی آنها از هر جهت مهیا شد،عبدالله را خیال حج و زیارت خانه خدا در سر افتاد؛اسباب سفر آماده نمود و به قصد حج روانه شد و به زن و سه دخترش سفارش نمود تا قصیده مشکل گشا را از یاد نبرند و هر شب جمعه آن را بیان نمایند.
در غیاب عبدالله روزی دختر پادشاه از کنار قصر عبدالله گذرش افتاد.چون شُکوه آن را دید در شگفت شد.پرسید:این دستگاه شاهانه از کیست؟ داستان پیرمرد خارکن و معجزه نمودن حلال مشکلات را برایش بیان نمودند.دختر پادشاه خواستار شد که با دختر آن پیرمرد خارکن آشنا شود و آنها را به همنشینی خود اختیار نمود.
چون دخترهای عبدالله با دختر پادشاه آشنا و دوست شدند،قصیده حضرت مشکل گشا و سفارش پدر را از یاد بردند.روزی دختر پادشاه با دخترهای عبدالله در باغ رفته و برای شنا نمودن در آب رفتند.موقعی که در آب مشغول بازی بودند،کلاغی گلوبند مروارید دختر پادشاه را ربوده و بر بالای درخت چنار برد. هیچکس نفهمید و چون دختران عبدالله دست به آب داشتند زودتر از آب بیرون آمدند و لباس پوشیدند و بعد دختر پادشاه از آب بیرون آمد.همین که لباس خود را پوشید، اثری از گلوبندش ندید.هرچه جستجو کردند آن را نیافتند.
دختر پادشاه به دختر عبدالله شک نموده گفت:گلو بند من نزد شماست بدلیل آنکه زودتر از آب بیرون آمدید و حتماً این دستگاه و ثروت هم که گرد آورده اید از دزدی است و نه از مشکل گشا. والا مرد خارکن کجا و این دستگاه کجا.
خلاصه قضیه را به عرض شاه رسانیدند.شاه دستور داد همگی آنها را زندانی کنند و اثاثیه آنها را توقیف نمایند و مأمور فرستاد عبدالله را از راه حج به بند نموده و بیاورند.سواران دنبال عبدالله تاخته او را گرفته نزد شاه آوردند و او را نیز در زندان نمودند.عبدالله،پریشان و سرگردان چندی در زندان ماند.
روزی پیرمردی نورانی یعنی حضرت خضر نبی الله را در خواب دید که به عبدالله فرمود:چرا قصیده مشکل گشا را فراموش نموده ای؟ چون این بگفت،عبدالله از خواب بیدار شد،فهمید تمام این بلیات برای فراموش نمودن قصیده مشکل گشا بوده است و چون شب جمعه فرا رسید نزد زندانبان التماس کرد که قدری نخود و کشمش برای او تهیه کند.زندانبان قدری نخود و کشمش فراهم نمود و به عبدالله داد. پیرمرد خارکن با دل شکسته زندانیان را دور خود جمع نموده و قصیده مشکل گشا را برای آنها بیان کرد و گریه بسیاری نمود.همان شب پادشاه، مولای متقیان حضرت علی ابن ابیطالب(ع) را در خواب دید.مشکل گشای هر دو عالم امر فرمودند:عبدالله و خانواده او بیگناهند و گلوبند دخترت در درخت چنار در لانه کلاغ است.این را فرموده و از نظر غایب شدند.
شاه بیدار شده و فوری دستور داد تمام لانه های کلاغ را جستجو کنند.خلاصه گلوبند مفقود شده را در لانه کلاغ یافتند.شاه امر کرد عبدالله و خانواده او را آزاد و اثاثیه آنها را رد کنند و به احترام او تمام زندانیان را مرخص کرد.
تا عبدالله زنده بود همنشین شاه و مورد احترام خاص و عام بود و هیچ شب جمعه قصیده حضرت مشکل گشا را فراموش نمی کرد.
هر که را مشکل بود،حلال مشکلها علی است/دار دریای حقیقت، بحرِ بی پایان علی است
کتاب مشکل گشا،تهیه و تنظیم:علیرضا دانایی
انتشارات: سعید نوین
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1519
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : جمعه 30 تير 1391
|
|
اندر حكايت ملاقات حقير با جناب خر و دعوت من از ايشان به آدم شدن و استدلال و راضی بـودن ايشان به خـر بـودن و شرمنده شدن حقيـر و آرزوی من كه
ای كاش كه قانون خريت جاری بشود به هر ولايت
مناظـره با جنـاب خـــــر
روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنــر بود
گفتـم که جنــاب در چه حــالی
فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیـــا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که بـــرو مـــرا رها کن
زخــم تن خـویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحـوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریـا و مکر بودیـــم
راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفره ی کس نان نه ربـودیم
دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه بــــرد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد؟
یا بهــر فــریب خلــق کوشد؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خـر دیگــری سـوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگـــری بـرد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مـــرده و زنـده باد گـوید؟
دیدی تو خری که در زمانه؟
خـــرهای دیگــر پیش روانه
یا آنکه خـــری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
با زور و فریب گشته سرور
خــر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنـش محــــال باشد
خر معدن معــرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است
تزویـــر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خـری تو
بنشستـــم و آرزو نمـودم
بر خالق خویش رو نمودم
ای کاش که قانـون خریت
جـاری بشود به هـر ولایت
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1145
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 29 تير 1391
|
|
بیداد رفت لاله بر باد رفتـه را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتـم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هـوای گرفتـه را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفتـه را
برخیـــز لاله بند گلوبند خـود بتــاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیـدار کـردی آن گل در خاک خفتـه را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پـــــــــولاد تفتـه را
یارب چها به سینه این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفتـه را
راه عـدم نرفت کس از رهـــروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نـرفته را
لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنـود ز کس این راز گـفـتـه را
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 797
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 29 تير 1391
|
|
شبی مست رفتـم اندر ویــرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای
نرم نرمک پیش رفتمدر کنار پنجـره
تا که دیـــدم صحنـه ی دیــوانه ای
پیــــــرمــردی کـور و فلج در گــوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پســرک از ســوز سـرما می زنـد دنــدان بـه هـم
دختــــری مشغـول عیـش و نـوش با بیــگانـه ای
پس از آن سوگند خوردم مست نروم بر درخانه ای
تا که بینـم دختـری عفت فروشد بهر نان خانه ای
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 990
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 29 تير 1391
|
|
عبدالله بن سبأ عرضه داشت يا اميرالمؤمنين مگر خدا همه جا نيست؟ حضرت فرمودند:چرا، گفت:پس چرا دست به آسمان برداريم؟
حضرت در جواب فرمودند:وای بر تو مگر در قرآن نمیخوانی«وَ فِی السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»
«سوره ذاريات،آيه 22 »
روزی شما و آنچه به شما وعده میدهند در آسمان است پس رزق را اگر از جای خودش كه به حكم خدا آسمان است طلب نكنيم،از كجا بجوئيم.
«تحف العقول،ص 180»
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 848
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 28 تير 1391
|
|
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر گاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم که از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم.نکند عکس آنان را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم.
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تـو بارها بگویی خدای من،پس خدا را در تنهاترین و سخت ترین لحظات نیز صدا کن فقط اوست که به صدایت گوش می کند.
باهر تپشی که در دل آگاه هست/یک نسخه ی الااله الاالله است
هر جا که بلند است نـدای تـوحید/ گلبانگ محمد رسول الله است
توحید و نبــوت و امامت هر سه /در گفتن یک علی ولی الله است
بی علی در جسم هستی روح نیست/کشتی شهر نبی را نوح نیست
بی علی قـــــرآن کتاب بی بهاست/چون علــی آیات حـق را محتـواست
بی علی اصل عبادت باطل است/ بی علی هر کس بمیـرد جاهل است
عشق یعنی آبـرو یعنی شرف
تا ابـد تـسلیــــم سلطان نجف
عشــق یعنی لافتی الا علـی
نفی هستی از همه الا علـی
علی زیبایی هر سرنوشت است/اگر الگو شود عالم بهشت است
:: موضوعات مرتبط:
$M$ های مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1048
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 28 تير 1391
|
|
پیامبر مکرم اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
بر من بسیار درود بفرستید،چرا که برای درود فرستنده نوری است در قبر و نوری است برای صراط و نوری است در بهشت.
هر روز با یه صلوات فضا را معطر کنیم.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
پیامبر اکرم (ص) فرمودند که:
هرکس بر من زیاد صلوات بفرستد ازتلخی مـرگ و جـان کندن ایمان گردد و هرکس بگوید(اللهم صلی علی محمد و آل محمد)خدا به او ثواب هفتاد و دو شهید عنایت فرماید و از گناهان بیرون می آید مانند روزی که از مادر متولد شده است.
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 941
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 28 تير 1391
|
|
جروزالم پست:
«درحال حاضر روش و تاکتیکی که آمریکا و جامعه بین الملل در قبال ایـران اتخاذ کرده اند،موجب نگرانی تل آویو شده است.»
به گـزارش جام نیـوز انگلیسی،روزنامه جـروزالم پست(Jerusalem Post)،روز چهارشنبه 28تیـر (July18)نوشت:«تغییر لحن سیاسی هیلاری کلینتون در مورد برنامه هسته ای ایران بسیار کم بـوده است.وزیر امور خارجه آمریکا در ابتدای کنفرانس خبری خود در باره برنامه هسته ای ایران چیزهایی گفت که بسیاری آن را بی ضرر توصیف کرده اند.»
این روزنامه صهیونیستی ادامه داد:«کلینتون گفت:"همگان راه حل دیپلماتیک رابرای حل موضوع هسته ای ایران ترجیح میدهند.ما از تمامی عناصر آمریکایی استفاده میکنیم تا مانع دستیابی ایران به سلاح هسته ای شویم."این سخنان کلینتون،در حقیقت حرف هایی است که در چند سال گذشته رهبران آمریکا دائماً تکرار میکنند.درحال حاضر روش و تاکتیکی که آمریکا و جامعه بین الملل در قبال ایران اتخاذ کرده اند،موجب نگرانی تل آویو شده است.»
جروزالم پست در مورد روش غرب در مواجهه با ایران نوشت:«مشکل این است که تاکنون تهران با هیچ اولتیماتوم مشخصی مواجه نشده و اصلاً از ایران خواسته نشده است که غنی سازی را کاملاً متوقف کند. در مقابل ایرانی ها تنها شاهد جملات کلی همچون "تمام گزینه ها روی میز است"، "سلاح اتمی ایران،به صلاح آمریکا نیست" و یا "ما از اسرائیل حمایت میکنیم" بوده اند.آمریکا قبلاً هم گفته بودکه سلاح اتمی کره شمالی قابل قبول نیست اما این کشور موشک اتمی خود را آزمایش کرد.»
این روزنامه در پایان نوشت:«همچنان سخنان در مورد ایران آرام است و تهران هم تمایلی برای توقف برنامه هسته ای خود ندارد زیرا تحت فشار نیست.
هنوز اوباما نگفته است که مانع دستیابی ایـران به سلاح میشود.البته بازجای خوشحالی است که لحن کلینتون تغییر کرده است گر چه این تغییر بسیار کم بود.»
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 28 تير 1391
|
|
سلام ای صاحب عصـر و زمـانه/تـو هستی زندگانی را بهانه
اگر یار تـو باشم غـم ندارم/تـویی آب حیــاتِ جاودانه
شود خالی ز حاجی کعبه دیگر/اگر خـالِ تـو آید در میانه
شوم قربان آن خاکی که دارد/ز نقش جای پای تـو نشانه
منم آن مرغک آوارهی تـو/که میگردم پیت خـانه به خـانه
کسیکوگفت دیدارتمحال است/بودفکرش ضعیف واحمقانه
هزاران کس تـو را دیـدار کردند/ در این عصـــرو زمـان،ناباورانه
خدا داند که در این محنت آباد/تـو را خواهم به هرروزو شبانه
مکن انـوار را از لطف محـروم/که الطاف تــو باشد بی کـرانه
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 843
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 28 تير 1391
|
|
اعتدال در مصرف كه يكى از ويژگیهاى بندگان ممتاز الهى است،كه در ميانه دو چهره قرار گرفته است،نخست جنبه افراطى آن است كه از آن به اسراف و تبذير ياد مى شود كه بيان گرديد،دوم جنبه تفريطى آن است كه چهره تفريط اعتدال در مصرف است كه از آن به تقتير يا سختگيرى و زندگى رنج آور تعبير میگردد،اسلام دين سمحه و سهله است،هرگز حاضر نيست كه مسلمانان در سختى و رنج اقتصادى زندگى كنند،بايد با كار و كوشش و سرپنجه تدبير،شكل زندگى را به شيوه اى تبديل كرد كه موجب وسعت در زندگى و آسايش گردد.
پيامبراكرم(ص)همان گونه كه از اسراف جلوگيرى میكرد،به موازات آن از اقتار و سختگيرى در زندگى،نهى مىنمود.
رسول اكرم(ص)فرمود: «ان من سعاده المرءالمسلم ان يشبهه ولده،والمراءه الجملاء ذات دين، والمركب الهنى والمسكن الواسع.»
از سعادت و خوشبختى انسان مسلمان آن است كه داراى فرزندى كه در نيكى،شبيه به خود بوده و نيز داراى همسر زيبا و ديندار،و مركب راهوار و خانه وسيع باشد.»
در ماجراى ابولبابه كه به خاطر كشف يک راز نظامى حكومت اسلامى در نـزد يهوديان،به گناه خود پى برد و تـوبه حقيقى كرد و پس ازمدتى آيه 102 سوره توبه در پذيرش تـوبه او از جانب خداوند نازل شد،پيامبر(ص) با تلاوت آن آيه،به او بشارت داد.ابولبابه به پيامبر(ص)عرض كرد:اجازه بده به شكرانه قبول شدن توبه ام،نصف اموالم را انفاق كنم،پيامبر(ص)اجازه نداد،او عرض كرد: اجازه بده يک سوم آن را انفاق كنم،پيامبر(ص)اجازه داد.
اين كه پيامبر(ص)اجازه انفاق نصف اموالش را نداد،بر اين اساس بود كه او و خانواده اش گرفتار سختى و تنگنا در معيشت نگردند.
در روايت ديگر آمده:
يكى از مسلمانان مدينه داراى چند كودک بود،و شش غلام داشت،در بستر مرگ قرار گرفت،قبل از مرگ خود به خاطر جلب پاداش هاى الهى،شش غلامش را آزاد نمود.پس از آن كه ازدنيا رفت،مسلمانان پس از غسل و تكفين،او را به خاک سپردند،سپس ماجراى او را در مورد آزادسازى غلامان،و فقر فرزندانش به آن حضرت خبر دادند،پيامبر(ص)فرمود:«لو علمت ما دفنته مع اهل الاسلام،ترک ولده يتكففون الناس;اگر من اطلاع مى يافتم نمى گذاشتم جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد،زيرا او كودكان خود را از ثروتش بى نصيب نمود،و آنان را فقير و بى پناه گذاشت،تا دست گدايى به سوى مردم دراز كنند.»
اين ماجرا در عين آن كه بيانگر نكوهش اسراف در انفاق است،نيز حاكى از آن است كه نبايد موجب سختى و فشار در زندگى اعضاء خانواده شود.بلكه بايد اعتدال در مصرف را با توجه به همه جوانب رعايت نمود.
ماجراى انتقاد شديد حضرت على(ع)در شهر بصره از يكى از شيعيان به نام «عاصم» كه از جامعه دورى نموده و گرفتار اقتار و سختگيرى به خود و خانواده اش شده بود نيز شاهد گويايى بر نكوهش سختگيرى در شوون اقتصادى و معيشت زندگى است،و مسلمانان بايد از هرگونه افراط و تفريط اجتناب نمايند.
اين بحث را با ذكر ماجراى جالب زير به پايان مىبريم:
امام كاظم(ع)خانه اى براى غلام آزاد شده خود خريدارى كرد،به او فرمود: «به آن خانه برو و در آنجا زندگى كن،زيرا خانه تو تنگ و كوچک است.»
غلام گفت:
«همين خانه اى كه در آن سكونت دارم كافى و خوب است،گرچه تنگ و محقر است،ولى از پدرم به يادگار مانده،از اين رو در همين خانه مى مانم.» امام كاظم(ع)به او فرمود: «ان كانابوک احمق ينبغى ان تكون مثله» آيا اگر پدرت احمق بود،تو هم مى خواهى مثل او باشى؟
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 883
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 27 تير 1391
|
|
بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند.آنها میگویند اگر انسان بتواند فقط ۱۸ثانیه روی چیزی که واقعاً میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا درمیآید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند.اگر این ۱۸ ثانیه بتواند تا ۶۸ ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند.
اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.
در نگاه اول شاید این عدد ۶۸ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد.
۶۸ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیـه و بسیاری از
افراد میگویند که تمرکز به مدت ۶۸ثانیه هیچ کاری ندارد!؟
خب آیا شما هم همین طور فکر می کنید؟
بسیار عالی است! امتحان کنید.
خواهید دید که هنوز ۱۸ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود.
ایدهای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در میآْید که جدی نگیر و دست از این بازیها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و …
ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم.
ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط ۶۸ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.
بدون اینکه ۶۸ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شودو ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.
هر ساعت۶۰دقیقه است و شبانه روز شامل هزار و چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع دراین۱۴۴۰دقیقه شبانه روزمان نمیتوانیم ۶۸ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!
به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند ۶۸ثانیه آرام بگیرد به چه دردی میخورد؟!
فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد.
پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد.
فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح میداند متمرکز شود،مطمئناً به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است،کارآیی ندارد و فلج می شود.
باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و ۶۸ثانیه آن را مهار کنیم.
۶۸ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم.
۶۸ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم.
۶۸ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و ۶۸ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.
کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را میخواهیم به او ابلاغ کنیم.
اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم.
۶۸ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه میخواهیم.
آن وقت می بینی که میتوانی…
:: بازدید از این مطلب : 878
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : سه شنبه 27 تير 1391
|
|
|