دل من باز به سودای تو دیوانه شده ست!
در غمت بی خبر از خانه و کاشانه شده ست
زاهد از عشق تو بیهوده مرا منع کند
جهلش این بس که نصیحت گر دیوانه شده ست
دور گردون سر اسکندر و دارا نشناخت
خاک آنهاست که اکنون گل پیمانه شده است
یک دم ای حور پریزاده! ز یادم نروی
دلم از یاد جمال تو، پریخانه شده ست
ساقی امروز چه پیمود قدح نوشان را ؟
باز میخانه پر از نعره ی مستانه شده ست
گه گه از "نظمی" دلباخته یاد آر! که او
بر سر شمع تو عمری است که پروانه شده ست!
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 843
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 30 خرداد 1391
|
|
غزل 70
من نظر بازم و کی پیش تو حاشا کردم
هر کجا شد به جمال تو تماشا کردم
عاشق آنست که پروای ملامت نکند
بی خبر بودم اگر عیب زلیخا کردم
سجده بیت و طوافم هوسی بیش نبود
سجده آن بود که بر کعبه دلها کردم
شهر را وسعت این ناله و فریاد نبود
جا چو مجنون همه در دامن صحرا کردم
دیدم آخر ز لبت کامروا نتوان بود
رفتم از کوی تو و ترک تمنا کردم
گفتمش: جز من سرپشته که دیوانه توست
گفت:صد سلسله را سلسله در پا کردم
گفتم از لعل تو یک بوسه به جان می طلبم
خنده زد، گفت که : آن نرخ دو بالا کردم
گفتم از "نظمی" سرگشته چرا بی خبری؟
گفت: بوسی طلبید، از سر خود وا کردم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 883
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 30 خرداد 1391
|
|
مرا ساقی چه داد امشب؟ که چون پیمانه خندیدم
به صد پیری جوانی کردم و مستانه خندیدم
از آن کارم به رسوائی کشید آخر که در عشقت
ز نادانی به پند عاقل و فرزانه خندیدم
که میگوید که دوزخ جای میخواران بود واعظ؟
من از هر کس شنیدم اینچنین افسانه خندیدم
چه شب بود امشب ؟ از گلبانگ نای و نغمه مطرب
به وجد آمد دلم جندان که : چون پیمانه خندیدم
نیاز خود به ناز این پریرویان چو سنجیدم
به عقل نا تمام خویش ، چون دیوانه خندیدم!
تو را ای خواجه ده روزیاست این منزل،مرنج از من
گر از دلبستگیهای تو بر این خانه، خندیدم
حدیث آشنائی این چنین کافسانه شد "نظمی"!
کسی گر چنگ زد بر دامن بیگانه خندیدم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 825
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 29 خرداد 1391
|
|
دوان دوان ز فرا سوی نور می آید/ امین ترین کلیمان ز طور می آید
ردای سبز رسالت به دوش خود دارد/ از آسمان نگاهش ستاره می بارد
شتاب پای محمد خلیل آسا بود/شب هلاکت بت های لات و عزی بود
نسیم خنده ی او مژده ی سحر دارد/به دست همت خود پرچم ظفر دارد
شعاع نور جبینش به کهکشان رفته/به مرزهای سماوات بیکران رفته
سپیده طبل افق را مدام می کوبد/مسیر آمدنش را فرشته می روبد
ترانه ی لب او "اقرا باسم ربک" بود/تبسمش می عرفانی ملائک بود
دریده پرده ی شب را به نور سیمایش/حریم خلوت خورشید چشم گیرایش
طنین هر قدمش شادباش می گوید/به زیر هر قدمش سبزه زار می روید
زمین مرید طریق مسیح نعلینش/هزار بوسه زند بر ضریح نعلینش
کران رحمت او وسعت هزاران نیل/به ارتفاع مقامش نمیرسد جبریل
خدا دوباره به عشق نبی تبسم کرد/بهشت قرب خودش را به نام مردم کرد
به گوش می رسد از سمت سرزمین خلود/صدای خواندن چاووش حضرت داوود
بزرگ زاده ی ایل مبشران بهشت/امیر قافله سالار کاروان بهشت
مسیح مکه شد و روح مرده را جان داد/به مرگ دخترکان عشیره پایان داد
به قوم حق طلبان اذن میگساری داد/سپاه و لشگر ابلیس را فراری داد
مدبرانه به قتل خرافه فتوا داد /به دست غنچه ی لب،حکم جلب غم را داد
خدا کند به نگاهی شویم مقدادش/شویم ساکن خوشبخت شیعه آبادش
خدا کند که بخواهد ابوذرش باشیم/کنار گنبد خضرا ، کبوترش باشیم
بخند حضرت آقا که یاسرت باشم/بهشت هم بتوانم مجاورت باشم
من از تبار ارادت ز کوی سلمانم/هزار مرتبه شکر خدا مسلمانم
به خال حضرت معشوق خود گرفتارم/من از قبیله مجنون ز ایل عمارم
من از پیاله ی دستت شراب می خواهم/برای دار جنونم طناب می خواهم
اگر چه غرق گناهم بیا حلالم کن/سیاه دل نشدم لطف کن بلالم کن
تبیان
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 807
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نورشاهد حرف خدای توست
مکـه دگر بـــرای بزرگیـت کوچک است
فــریاد کن رسول که دنیــا برای توست
اقــــرأ باســـم ربّـک یا ایـــها الــــــرسول
قـران بخوان امین که همین آشنای توست
لات و هبل بـرای تـــــــــــو تعظیــم کرده اند
وقتی که قلـب سنگی عُــــزی فـدای توست
خورشید و مـاه بین دو دست تـــــو دلخـوشند
یعنی تمـــام تکیـــه عالــــــم عصــــای توست
بعد از هــــــــــــزار ســـــال دگـر می شناسمت
وقتی که جــــای جــــای دلــــــــم ردّ پای توست
فـریـــــــادتان تـــــمام زمیـن را گــــرفتــــــه است
امروز هر چه می شنـــــــــــوم از صــــــدای توست
تبیان
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 792
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
من کیم تا که کنم وصف مقامات شما
گفتـه جبــریـل برایـــم ز کرامات شما
عقل کلی و همه زیــر لــــوای علمت
همه ی عالمیان محو شما مات شما
این همه عالم عامل که نباشد عددی
صد رسول آمده بیرون ز خرابات شما
این دل غرق طرب در شب میلاد شما
هست مدهوش و خوش از لطف و عنایات شما
عاشق و واله و شیدای شما گشت دلم
عاقبت در ره عشــق تــو فدا گشت دلم
شب، شب شور و شعف، وقت ظهور کرم است
دل هر عاشق وارسته دخیل حرم است
ساقیا ساغر ما پر بکن از باده ی عشق
هر چه مستی بکنم، مِی، بزنم، باز کم است
دفتر عشق دلم باز شده با، یدِ دوست
روی هر صفحه ی دل، عاشق و رقصان قلم است
امشبی عاشق و شیدای دل دلدارم
امشبی را دل دلدار به دور از الم است
که شب خاتم و حاتم شده سائل به درش
هر که آمد به در خانه ی عشقت بخرش
شهر یثرب شده پر نور، صفا می آید
که پیمبـــــــر ز بر عرش خدا می آید
نه فقط بهر رسالت شده مولود که او
بهــــــــر فرماندهی کل قـــوا می آید
مطرب عشق صدا کن که بخواند هر دم
که به زخـــــــم دل عشـاق دوا می آید
ایستـــــادم بشمارم به شب میـلادت
چقَدَر بر در بیت تـــــــــــــو گدا می آید
شده عالم همگی مست ز مستی شما
شده عالم همگی هست ز هستی شما
«جعفرابوالفتحی»
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 749
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
آن شب سکوت خلوت غار حـرا شکست
با آن شکست ،قامت لات و عزا شکست
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخــــــوان
مهر سکوت لعل بشــر،زان نـدا شکست
با خواندن نخـــوانـده الفبــا طلسـم جهل
در سرزمین رکن و مقــام عصـا شکست
آدم به باغ خلـد خـــــــدا را سپـاس گفت
تا سدّ ظلم و فقـر به ام القــــرا شکست
نـوح نبى به ساحـل رحمت رسید و خورد
طوفان به پاس حـرمت خیرالورا شکست
بر تخت گل نشست در آتـش خلیـل حـق
تـا ختــــــــــم الانبـیـــــــا گـل لبخـنــــــــد را شـکست
عیسى مسیــح مُهـــــــــر نبـــــــــــوّت به او سپـــرد
زیـــــــــرا که نیسـت دیــــن ورا تا جـــــــزا شـکست
آمد بــــــــرون ز غـــــــار حــــــــــــــرا میـــر کائـنات
آن سان که جـــــــــــــــام خنـــده باد صبـا شکست
در خــــــانــه رفـت و دیـــــد خـدیجـــه که مى دهد
از بـــــــــــوى خویش مشک غـــزال ختـا شکست
بر دور خـــــــــــویش کهنـه گلیمـى گرفت و خفت
آمد نـــــــــــدا که داد به خـــــوابش نـدا شکست
یا ” ایّــها المـــدّثر ” ش آمـــــد به گـــوش و گفت
بایــــد که ســدّ درد ز هــر بـى نـــــــوا شکست
قانــــــــون مـرگ زنـــــــده به گوران به گـورکن
کز مــــرگ دختـــــران نـرسد بـر بقــا شکست
آماده بهــــــر گفتــن تکبیــــــــــــــر کن بــلال
چون مى دهد به معرکه خصـم دغا شکست
اینک به خلـــــق دعــــوت خــود آشـکار کن
هرگز نمى خورد به جهـان دین ما شکست
برخیز و بت شکن که على دستیار توست
کز بت نمى خورد على مرتضى شکست
طعن ابــى لهـــب نکند رنجـــه خاطــرت
کو مى خورد ز آیه ” تبّت یدا ” شکست
” ژولیده ” گفت از اثـــر وحى ذات حق
آن سکوت خلـوت غــار حـرا شکست
« ژولیده نیشابورى »
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 870
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
امشب تمام عاشقان رادست بسـر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن
بشکن ســـر من کاسه ها و کـوزه ها را
کج کن کلاه ،دستی بزن،مطرب خبر کن
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بــر سر زلــف تـــو بستند
تـا طاق ابـــــــــروی بـت مـن تا به تا شد
دُردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
یک چکه ماه افتـــاده بر یاد تـو و وقت سحر…
این خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر…
تو میر عشقی عاشقـــان بسیار داری
پیغمبـــری با جـــان عاشــق کار داری
امشب تمام عاشقان را دست بسر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن
(محمد صالح اعلاء)
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 855
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
از حــــرا آیات رحمـان و رحیـم آمد پدید
یا نخستین حرف قــــرآن کریم آمد پدید
صوت اقــرأ بسم ربک مى رسد بـر گوش جان
یا که از کــــــوه حــــــرا خلــق عظیم آمد پدید
بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش
فانى اصحـــــاب شیــــطان رجیــــــم آمد پدید
سید امى لقب بر دست قرآن مى رسد
یا به گمراهان صـراط مستقیــم آمد پدید
فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد
آن که مه گردد ز اعجــازش دو نیم آمد پدید
قصه لولاک باشـد شـاهد گفتــار من
یعنى امشب عالم آرا از قدیم آمد پدید
در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر
آن چه اندر طـــــور سینـــا بر کلیــــم آمــد پدید
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 790
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
نــــور عتــرت آمد از آیینــه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگـم پیغام احمد می دهد
سینه ام بـوی محمد می دهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منــــم یـا او ندانــــم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیـان خــــوانند با آوای من
ای بتــان کعبـه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنیـد
از هـوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکــه تا کــی مرکـز نا اهلهاست
پایمــــال چکمـه بـوجهل هاست
مکه دریای فـــروغ وحـــــی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالـم است
بانگ نفـرت مرد،اقـرا حاکم است
یا محمد منجـی عالـــم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن بـرده نیست
بــــرده مــردان تن پـرورده نیست
خــــــاتــــم توحیــد در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهــرای اطهــر داده ایم
شیر مردی مثل حیــدر داده ایم
ما تــــو را دادیـــم در بیـن همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه
«سید محسن احمد زاده»
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 743
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیـــری تــو نمیــرد این سبق
من کتـاب و معجـزت را حافظم
بیش و کم کن راز قرآن را فضم
هست قرآن مر ترا همچو عصا
کفـــرها را درکشد چـــو اژدها
تــو اگـر در زیـــر خاکـی خفتـــه ای
چون عصایش دان هر آنچه گفته ای
مولوی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 912
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
27 رجب سالروز بعثت حضرت محمد(ص) از روزهای خوب و متبرکی است که اعمالی برای شب و روز آن ذکر شده تا امکان بهره مندی هر چه بهتر و بیشتر از این فرصت معنوی فراهم شود.
شب مبعث از شب های متبرکه است و برای آن اعمالی ذکر شده:
در مصباح از حضرت ابوجعفر امام جواد(ع) روایت شده که فرمود در رجب شبى است که از آنچه که بر آن آفتاب می تابد بهتر است و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا(ص) به رسالت مبعوث شد و براى آن شب اعمالی است که اگر شیعه ای از ما آن اعمال را در آن شب انجام دهد اجر عمل شصت سال می برد.
در مورد این عمل آمده:
پس از نماز عشاء هر ساعتى از شب را تا پیش از نیمه آن بیدار شو و دوازده رکعت نماز اقامه کن و در هر رکعت حمد و سورهاى از سوره هاى کوچک مفصل(مفصل از سوره محمد است تا آخر قرآن) بخوان.
نمازها دو رکعتی هستند.
پس ازهر دو رکعت بعداز سلام؛هفت مرتبه سوره حمد،هفت مرتبه مُعَوَّذَتَیْن،و سورههای توحید و قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ هر کدام هفت مرتبه،و سوره قدر و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه بخوان.
بعد از اتمام نماز این دعا خوانده شود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَ لَمْیَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ عَرْشِکَ و َمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَ بِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَ بِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَن تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ...
ستایش خاص خدایى است که نگیرد فرزندى و نیست براى او در فرمانروایى شریکى و نیست برایش یاورى از خوارى و به بزرگى کامل بزرگش شمار،خدایا از تو خواهم به حق چیزهایى که موجبات عزتت بر پایه هاى عرشت مى باشد و به حق سرحد نهایى رحمتت از کتابت و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگترت و به حق ذکرت که والاتر و برتر و اعلى است و به کلمات تام و تمامت...
پس بخوان هر دعایى و حاجتی که داری و درود فرست بر محمد و آلش.
انجام غسل در این شب مستحب است.
زیارت حضرت امیرالمۆمنین(ع) که افضل اعمال این شب است.
اعمال روز عید مبعث
این عید از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول(ص) در آن روز به رسالت برگزیده شد.
برای این روز چند عمل ذکر شده است:
1. غسل.
2. روزه،این روز یکى ازچهار روزى است که درتمام سال امتیاز داردبراى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال.
3. بسیار صلوات فرستادن.
4. زیارت حضرت رسول و امیرالمۆمنین(ع).
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 922
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 29 خرداد 1391
|
|
معرفی: بهلول كيست؟
هارون الرشید- خلیفه عباسی،به علت حرص و طمع در مملکت داری خویش، سعی داشت مخالفان خود را به هر وسیله و بهانه ای از سر راه خود بردارد برای همین یا آنها را می کشت و یا به زندان می فرستاد. زندانی که رهایی از آن امکان نداشت.
امام موسی کاظم(علیه السلام) دوره ی امامت خود را در زمان این ظالم می گذراندند ایشان مورد احترام و محبوب دل مومنان بودند و به طبع مخالف ظلم.
هارون الرشید،امام را یک خطر خیلی جدی برای خود می دانست.او سعی و کوشش داشت تا علمای برجسته ی اسلامی را ترغیب کند که فتوا دهند امام موسی کاظم از دین خارج شده است.بدین ترتیب زمینه ی اقدام علیه آن بزرگوار آماده گردد.
یکی از علمای آن روزگار بهلول بود و هارون الرشید از او خواست که فرمان قتل امام موسی کاظم(علیه السلام) را امضا کند.
بهلول ماجرا را به اطلاع امام رساند و چاره طلبید.
امام موسی کاظم(علیه السلام) که در زندان هارون الرشید به سر می بردند فرمودند:
خود را به دیوانگان شبیه ساز تا از این خطر رهایی یابی.
بهلول، خود را به دیوانگی زده و به شمشیر طنز و طعنه و مسخرگی، بر حکومت ظالم، حمله آورد.
نام اصلی این مرد بزرگ ((وهب بن عمرو))می باشد.و چون گشاده رو و خندان و زیبا چهره بود، بهلول نام می گیرد که به معنی همه ی این صفات است.
بهلول از دو ویژگی خاص برخوردار بود:
یکی دارا بودن موفقیت علمی و اجتماعی و دینی در میان مردم و خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید.
به سبب همین دو ویژگی،او می توانست آزادانه و بی هراس به سر وقت هارون الرشید و کارگزاران او رفته و هرچه را که می خواهد،به زبان طنز بر آنان وارد سازد.او از همین روش استفاده میکرد تا هارون الرشید را متوجه اشتباهاتش کند.
آرامگاه بهلول در بغداد قرار دارد روی سنگ قبر وی،تاریخ ۵۰۱ قمری دیده می شود.
واژه ی بهلول در عربی به معنای «شاد و شنگول» است.
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : یک شنبه 28 خرداد 1391
|
|
«پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.هر گاه یکی از آن دو یا هر دو در نزد تو به پیری رسیدند،به آنان «اَف»مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.»
قرآن کتاب هدایت،نور،تذکر،موعظه،برهان،شفا،حکمت و علم است؛ قرآن،کتاب آسمانی مسلمانان،واپسین راهنمای بشر،کارآمدترین کتاب ها برای سعادت و بهروزی است،که در تمام شئون زندگی انسان ها سخن ها دارد؛ کتابی که کرامت واقعی را به انسان عطا میکند؛ کتابی که انسان را از ظلمات جهل،شرک و تفرقه نجات میدهد؛ کتابی که درمان دردهای فردی، اجتماعی،سیاسی و اقتصادی است.
خداوند بزرگ از طریق قرآن کریم، پیام ها و فرمان های خود را بر بندگان خویش فرستاده است تا آنان راه رستگاری را بیابند و در آن گام بردارند. در سوره «اسراء» آیات ۲۳ تا ۳۸ خداوند بزرگ به بندگان خود فرمان هایی می دهد که اگر انسانها این فرمان ها را در زندگی دنیویی خود به کار گیرند، براستی که رستگار خواهند شد و رضایت معبود را فراهم خواهند کرد. لذا در این نوشتار به فرمان هایی که خداوند بخشنده و مهربان در سوره اسراء (آیات ۲۳ تا ۳۸) برای بندگان خود فرستاده است، اشاره می کنیم:
● پرستش خدا و احسان به والدین
«پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.هر گاه یکی از آن دو یا هر دو در نزد تو به پیری رسیدند،به آنان «اَف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.»
اولین فرمان خداوند به بنده خود،توحید و احسان به والدین است.
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 806
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : یک شنبه 28 خرداد 1391
|
|
روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند
دیـوند ولی مثل پـــری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشق را همه با دور کمر می سنجند
خب طبیعیست که یک روزه به پایان برسد
عشقهای که سر پیـچ خیـــابان برسد
در خیـــابان چهــره آرایش مکن
از جــوانان سلب آسایش مکن
زلف خود را از روسری بیــرون مریز
در مسیـــر چشم ها افسون مریز
یاد کن از آتش و روز معاد
طره گیسو را مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی
فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین
یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهرم این لباس تنگ چیست
پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خـواهرم این قدر تنـــازی مکن
با اصول شـرع لجبـــازی مکن
در امور خویش سرگردان مشو
نـوعروس چشم نامردان مشو
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1213
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : یک شنبه 28 خرداد 1391
|
|
|