عکسهای رویایی تونی فریسل (Toni Frissell) گرایش خیلی شدیدی به
سمت سورئالیسم یا رئالیسم دارد. عکسی که در بالا نشان داده است،
باوجود سیاه و سفید بودن کاملاً واضح است.دستیابی به چنین وضوح
بالایی در عکاسی سیاه و سفید کاری فوق العاده دشوار است.
:: موضوعات مرتبط:
گالری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 871
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام خداى بخشاينده مهربان
اِلهى كَسْرى لا يَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُكَ وَحَنانُكَ وَفَقْرى لايُغْنيهِ اِلاّ
خدايا شكست مرا جز لطف و مهر تو چيزى جبران نكند و نداريم را جز
عَطْفُكَ وَاِحْسانُكَ وَرَوْعَتى لا يُسَكِّنُها اِلاّ اَمانُكَ وَذِلَّتى لا يُعِزُّهاَّ
توجه و احسان تو برطرف نسازد و هراس و وحشتم را جز امان تو آرام نكند و خواريم را جز
اِلاّ سُلْطانُكَ وَاُمْنِيَّتى لا يُبَلِّغُنيهاَّ اِلاّ فَضْلُكَ وَخَلَّتى لا يَسُدُّها اِلاّ
سلطنت تو به عزت مبدل نسازد و جز فضل تو چيزى مرا به آرزويم نرساند و فقر و احتياجم را جز احسان تو
طَوْلُكَ وَحاجَتى لا يَقْضيها غَيْرُكَ وَكَرْبى لا يُفَرِّجُهُ سِوى رَحْمَتِكَ
پر نكند و حاجتم را جز تو برنياورد و گره از گرفتاريم جز رحمت تو نگشايد و درماندگيم را
وَضُرّى لا يَكْشِفُهُ غَيْرُ رَاْفَتِكَ وَغُلَّتى لا يُبَرِّدُها اِلاّ وَصْلُكَ
جز مهر تو برطرف نكند و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند
وَلَوْعَتى لا يُطْفيها اِلاّ لِقاَّؤُكَ وَشَوْقى اِلَيْكَ لا يَبُلُّهُ اِلا النَّظَرُ اِلى
و شعله درونم را جز لقاء تو خاموش نسازد و بر آتش اشتياقم جز نظر به جلوه ات چيزى آب
وَجْهِكَ وَقَرارى لا يَقِّرُّدُونَ دُنُوّى مِنْكَ وَلَهْفَتى لا يَرُدُّها اِلاّ
نريزد و قرارى ندارم جز در نزديكى تو و حسرت و افسوسم را جز نسيم جانبخش رحمتت باز مگرداند
رَوْحُكَ وَسُقْمى لا يَشْفيهِ اِلاّ طِبُّكَ وَغَمّى لا يُزيلُهُ اِلاّ قُرْبُكَ
و دردم را جز طبابت تو درمان نكند و اندوهم را جز قرب تو نزدايد
وَجُرْحى لا يُبْرِئُهُ اِلاّ صَفْحُكَ وَرَيْنُ قَلْبى لا يَجْلُوهُ اِلاّ عَفْوُكَ
و زخمم را جز گذشت تو التيام نبخشد و زنگ دلم را جز عفو تو پاك نكند و انديشه هاى
وَوَسْواسُ صَدْرى لا يُزيحُهُ اِلاّ اَمْرُكَ فَيا مُنْتَهى اَمَلِ الاْمِلينَ وَيا
باطل درونم را جز فرمان تو برطرف نكند پس اى منتها آرزوى آرزومندان و اى سرحد
غايَةَ سُؤْلِ السّاَّئِلينَ وَيا اَقْصى طَلِبَةِ الطّالِبينَ وَيا اَعْلى رَغْبَةِ
نهايى خواسته درخواست كنندگان و اى آخرين مرحله مطلوب طلب كنندگان و اى بالاترين خواهش
الرّاغِبينَ وَيا وَلِىَّ الصّالِحينَ وَيا اَمانَ الْخاَّئِفينَ وَيا مُجيبَ دَعْوَةِ
خواهشمندان و اى سرپرست شايستگان و اى امان بخش ترسناكان و اى اجابت كننده دعاى
الْمُضْطَرّينَ وَيا ذُخْرَ الْمُعْدِمينَ وَيا كَنْزَ الْباَّئِسينَ وَيا غِياثَ
درماندگان و اى ذخيره نداران و اى گنج مستمندان و اى فريادرس
الْمُسْتَغيثينَ وَيا قاضِىَ حَواَّئِجِ الْفُقَراَّءِ وَالْمَساكينَ وَيا اَكرَمَ
فريادخواهان و اى برآرنده حاجات فقيران و بيچارگان و اى بزرگوارترين
الاْكْرَمينَ وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ لَكَ تَخَضُّعى وَسُؤ الى وَاِلَيْكَ
بزرگواران و اى مهربانترين مهربانان به درگاه تو است فروتنى و خواسته ام و به سوى
تَضَرُّعى وَابْتِهالى اَسْئَلُكَ اَنْ تُنيلَنى مِنْ رَوْحِ رِضْوانِكَ وَتُديمَ
تواست زارى و ناله ام از تو خواهم كه مرابه نسيم جانبخش خوشنوديت برسانى و نعمت هايى را كه
عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنانِكَ وَها اَنَا بِبابِ كَرَمِكَ واقِفٌ وَلِنَفَحاتِ بِرِّكَ
از روى امتنان به من دادى ادامه دهى و من هم اكنون به در خانه كرمت ايستاده و خود را در معرض
مُتَعَرِّضٌ وَبِحَبْلِكَ الشَّديدِ مُعْتَصِمٌ وَبِعُرْوَتِكَ الْوُثْقى مُتَمَسِّكٌ
وزش نسيم هاى رحمتت قرار داده و به رشته محكمت چسبيده و به دستاويز محكمت چنگ زده ام
اِلهى اِرْحَمْ عَبْدَكَ الذَّليلَ ذَاالّلِسانِ الْكَليلِ وَالْعَمَلِ الْقَليلِ وَامْنُنْ
خدايا ترحم كن به اين بنده ذليلت كه زبانش كُند و عملش اندك است و بر او
عَلَيْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزيلِ وَاكْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّليلِ يا كَريمُ يا جَميلُ
بوسيله احسان فراوانت منت بنه و او را در زير سايه پايدارت بِبَر اى بزرگوار اى زيبابخش
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
اى مهربانترين مهربانان
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1651
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
خـورشید رخ مپوشان در ابــر زلـف، یارا
چون شب سیه مگردان روز سپید ما را
مـا را ز تاب زلـفت افتـــاد عقــده بــر دل
بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را
فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی
جانا ز پــرده بنمای روی خـــدانما را
ای آشکار پنهان بُرقع ز رخ برافکن
تا جلـوه ات ببینـم پنهـان و آشکارا
بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی
ای آفتاب تابان هـم ارض و هـم سما را
باز آ که از قیـامت برپا شود قیـامت
تا نیک و بد ببیند در فعل خود جزا را
ای پرده دار عالم در پرده چند مانی
آخـــر ز پـــرده بنگـــر یاران آشنـا را
بازآ که بی وجودت عالم سکون ندارد
هجــر تــو در تـزلزل افکند ماسوی را
حاجت به تست مـا را ای حجت الهی
آری بسوی سلطان حاجت بود گدا را
عمری گذشت و ماندیم از ذکر دوست غافل
از کـف به هیـچ دادیـــــم ســرمـایـه بقــا را
مــا را فکنده غفلــت در بستـــر هلاکت
درمان کن ای مسیحا این درد بی دوا را
ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان
بازآ و روشنی بخش دلهای باصفا را
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 847
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
داوود روزگاری با نغمـه زبـوری
یا مصر پرنباتی یا یوسف حیاتی
یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری
بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت
گفتم که آفتابی یا نور نور نوری
ای دلبر پریرین وی فتنه تو شیرین
دل نام تو نگوید از غایت غیوری
خورشید چون برآید خود را چرا نماید
با آفتاب رویت از جاهلی و کوری
بازآمد آن سلیمان بر تخت پادشاهی
جان را نثار او کن آخر نه کم ز موری
باز آمـدست بازی صیـاد هـر نیــازی
ای بوم اگر نه شومی از وی چرا نفوری
باز آمـــد آن تجلــی از بارگـاه اعــلا
ای روح نعره می زن موسی و کوه طوری
والله صــلاح دیـنــی پیــوستـه در ظهوری
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 800
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3