فرهنگ موردنظر خانلری بی گمان «فرهنگ تلفیقی» و راه نیل به آن «شناخت» و «اعتدال» و آفتش جهل و تندروی و تعصب است.به زعم او فرهنگ تلفیقی فرهنگی است كه ریشه در ژرفنای تاریخ و ضمیر ناخودآگاه ملت ایران دارد و در عین حال پنجره ها را برای ورود هواهای تازه ای كه از جهان مدرن می وزد،بازگذاشته است.به بركت این فرهنگ، هم هویت ملی و ایرانی ما پایدار خواهد ماند و هم از طراوت و توانمندی های فرهنگ جهانی بی بهره نخواهیم بود. برای رسیدن به این مقصد باید میراث فرهنگی خود را در ترازوی «نقد» بگذاریم و در پرتو اعتدال و دانش زواید و مضرات را هرس كنیم. هرچه با روح ملی ما مطابق نیست،هر چه رنگ «خاص» ایرانی ندارد،هر چه ما را از پیشرفت به سوی كمال باز می دارد،زاید است و رها كردنی.[هفتاد ج۱/۱۴] كهنه پرستی و ارتجاع را ابتدا باید دقیقاً «تعریف»كرد و سپس به مبارزه با آن پرداخت.از آن سو هر چه از فرهنگ جهانی،زیبا و ارزشمند است و موجب تعالی جامعه ما میشود را باید «اقتباس»كرد.خانلری تقلید واقتباس نقاط اوج فرهنگ كشورهای دیگر رانه تنها مایه شرمساری نمیداند بلكه آن را دلیلی میگیرد بر هوشمندی و دانایی.در اینجا هم نیاز به «تعریف» نقاط اوج و متناسب فرهنگ جهان داریم تا در ورطه«غرب زدگی»و«فرنگی بازی» فرونغلتیم.به نظر خانلری وظیفه دستگاه فرهنگی كشور ساماندهی و هدایت این مقولات مهم و سرنوشت ساز است.او موكداً تكرار میكند كه دستگاه فرهنگی[اعم از معارف،آموزش و پرورش و آموزش عالی]برای توفیق در انجام وظیفه خطیر خود باید «استراتژی» مشخص داشته باشد،باید برآوردی واقعی از امكانات و نیازهای فرهنگی كشور داشته باشد،باید اولویت ها و ضرورت ها را بشناسد و باید راهكارهای سنجیده ارائه كند.تعمیم تعلیمات عمومی ابتدایی،تقویت و ترویج زبان فارسی،حفظ پیوند روحی جوانان با فرهنگ ملی از راه تهیه و تدوین كتابهای مختصری كه در بردارنده نخبه میراث ذوق و اندیشه بزرگان فرهنگ ایران باشد[كاری كه خانلری با انتشار سلسله كتابهای «شاهكارهای ادبیات فارسی»به آن پرداخت.نادره كاران/۶۹۴] و همچنین گسترش آشنایی مردم با تكه های تابناک فرهنگ و تمدن روز دنیا،به ترتیب مهمترین اولویت های فرهنگی ایران است كه خانلری به تكرار به آن اشاره كرده است.تدوین گزارش های جامع فرهنگی به منظور ارزیابی واقعی از فرهنگ كشور نیز نكته ای است كه بسیار مورد توجه او قرار دارد هفتاد ج۲/۲۳۹.ناگفته نماند اگر مدیریت كلان فرهنگی ضرورت ایجاد و تقویت فرهنگ تلفیقی را برای ادامه حیات كشور در جهان متلاطم امروزی به درستی درک كرده باشد طبعاً مقدمات و لوازم آن را هم باید فراهم آورد.ایجاد فضای باز برای طرح آزادانه عقاید و افكار،مقدمه لازم تحقق چنین آرزویی است.بنابراین اگر خانلری هرگز به «سانسور» و سیطره سیاست بر عرصه فرهنگ روی خوش نشان نداده است [هفتاد ج۲/۲۱۰- ،۲۰۹ قافله سالار/ ۴۷۶- ۴۶۹] از آن رو است كه ایمان دارد، «دوام» ۰تمدن ایرانی را در درازنای تاریخ [كه به گمان او بارزترین ویژگی تمدن ایران است]،«مروت و مدارا»ی قوم تضمین كرده است[۷۰ ج۲/ ۱۵۳] مروت و مدارایی كه در هنگام برخورد با ملت ها و فرهنگ های دیگر سرلوحه رفتار ایرانیان بوده است.
• سنت
خانلری در آستانه مرگ در پاسخ به كسی كه از سن و سال او پرسیده بود گفت:دو هزار و پانصد ساله ام.[قافله سالار/ ۴۳۳]معنی صریح این سخن آن است كه با مجموعه میراث فرهنگی ایران همدلی دارم و در «سنت ها» غرقه ام و به راستی كه چنین بود. هرچند خانلری از منادیان عمده تجدد فرهنگی به شمار می رفت و هرچند صفحات پرشمار در معرفی ادب و هنر و اندیشه مغرب زمین پرداخته بود باز ارتباط عمیق او با سنت ها و شناخت ژرفش از فرهنگ ملی باعث شد كه بسیار فایده ها از جانب او نصیب این فرهنگ شود.بخش زیادی از اوقات خانلری مستغرق مطالعه و تحقیق در ادبیات و زبان فارسی می گشته.فراوان كتاب و مقاله در این باره از او برجای مانده است؛ با دقت وسواس آمیزی دیوان حافظ را تصحیح كرد و این كار یكی از نقاط عطف تاریخ حافظ پژوهی به شمار می رود.[زریاب خویی،منوچهر مرتضوی، شفیعی كدكنی،عبدالحسین زرین كوب و بهاء الدین خرمشاهی بر این نكته تصریح دارند.] «تاریخ زبان فارسی» او یك كتاب مرجع و مادر محسوب می شود.با تصحیح «سمک عیار» گنجینه ای از لغات و تركیبات زبان فارسی به انضمام دریایی از نكات تازه در باب اجتماع و فرهنگ ایران را احیا كرد. تحقیقاتش در باب عروض فارسی و آواشناسی دستمایه ای برای شناخت روشن از قابلیت موسیقایی زبان فارسی در اختیار پژوهندگان و هنرمندان قرار داد. مقالات فراوان او نكته های تازه ای «از گوشه و كنار ادبیات فارسی» عرضه كرده است [هفتاد سخن ج۳] به نظر میرسد مروری بر تلقی خانلری از «سنت» و كیفیت تعامل او با آن میتواند برای ما - كه هنوز با وجود گذشت تقریباً یک سده از نهضت مشروطه در برزخ سنت و تجدد دست و پا می زنیم- سودمند واقع شود.خانلری سنت ها و آداب و رسوم هر قوم را به دو گروه تقسیم می كند: الف- آنها كه محصول طرز زندگی اجتماعی و اقتصادی هر ملتی هستند.
ب- دسته ای كه حاصل آمیزش روح هر قوم با اقلیم و محیط او است و نتیجه تجربه های تلخ و شیرین تاریخی است.دسته اخیر سازنده «هویت»هر ملت و موجب تمایز آنها با سایر ملل است. رهاكردن سنن گروه اول خللی در اساس ملیت وارد نمی سازد بلكه در بسیاری از مواقع سبب هماهنگی با تحولات زمانه میشود اما گروه دوم را باید چون عزیزترین گوهرها حفظ كرد و به نسل های آینده انتقال داد.پرسش مهمی كه مطرح میشود اینكه چگونه باید این دو گروه را از هم باز شناخت؟ معیار و میزان این ارزیابی چیست؟آیا همه مولفه های سنن گروه دوم به كلی نیكو هستند یا باید دوباره در محک تجربه گذارده شوند؟برای پاسخ به این سئوال ها باید «تحقیق»كرد و تحقیق هم «روش» خاص و متعارفی دارد. به همین دلیل خانلری در طی زندگی فرهنگی اش همواره مروج «تحقیق» و مشوق ایجاد «نهادهای تحقیقی» اصیل بوده است.گام نخست«تحقیق»در میراث فرهنگی،ایجاد نهضتی برای تصحیح و انتشار متون فارسی در شعبه های مختلف فرهنگی و تاریخی و تمدنی است.گام بعدی تربیت پژوهشگر كارآمد است كه روش تحقیق را به خوبی بداند.گام دیگر تدوین و به سامان رساندن طرح های بنیادی ای است كه مهمترین خلاهای فرهنگی و تحقیقی را پر سازد.خانلری در همه این پهنه ها فعالیت سنجیده و كارساز كرد.با تشكیل«بنیادفرهنگ ایران»(۱۳۴۴)حدود۳۵۰كتاب در زمینه های مختلف منتشر ساخت[از تفسیر قرآن و متون عرفانی و ادبی گرفته تا آثار مربوط به نجوم و هیئت و ریاضی و تدبیرملک و خواب گزاری و...]تأسیس «پژوهشكده فرهنگ ایران»(۱۳۵۱) مرحله بعدی تحقق آرمان «شناخت» فرهنگ ملی بود و تدوین و به سامان رساندن [البته ناقص] «فرهنگ تاریخی زبان فارسی» و طرح تدوین «تاریخ جامع ایران» [كه آرزوی خانلری بود. هفتاد ج۲/۲۸۸] بخشی از طرح های دوران سازی بود كه نشان میداد هدف،شیوه كار و نوع دستاورد یک موسسه تحقیقی«حرفه ای»چگونه بایدباشد.[بزرگانی چون شفیعی كدكنی، مهرداد بهار و عبدالحسین زرین كوب قرارگرفتن خانلری در مناصب سیاسی را مقدمه و ابزاری برای تحقق همین آرمان های بلند تلقی می كردند.]
این نكته هم ناگفته نماندكه به زعم خانلری بسیاری از ساختارشكنی های«متجددمآبانه نورسیدگان»ریشه در ناآگاهی و بی اطلاعی آنها از سنت و قواعد و فرصت ها و تنگناهای آن دارد. خانلری می كوشید با شناخت و معرفی روشنگر سنت ها به نسل جوان از سنت شكنی های غیرضروری و مضر جلوگیری كند و«استمرار»جریان فرهنگ ملی را تضمین كند [هفتاد ج۲/ ۳۳-۱۱. همچنین برای گزارشی از بنیاد فرهنگ و پژوهشكده فرهنگ رش:قافله سالار/ ۳۱۱-۳۰۱ و ۴۲۰-۴۰۵]• تجدد
«باید با دنیا هماهنگ شد» [هفتاد ج ۱/۱۷-۱۳] بخش بزرگی از تكاپو های فرهنگی خانلری برای تبیین،ترویج و تحقق این شعار صرف شد.البته خانلری نخستین و یگانه اندیشه وری نبود كه لزوم هماهنگی با «دنیای امروز» و ضرورت پاره كردن غشای تیره و سخت اوهام،عادات و «مشهورات» متصلب و در بوته نقد امتحان نشده ای را كه به بهانه حفظ سنت و هویت [و به تعبیر هدایت«عنعنات ملی»!]، سكون و واپس گرایی را بر ذهن و زبان و عمل جامعه «تحمیل» می كرد، یادآوری نمود؛ «تجدد طلبی» ستون فقرات جنبش روشنگری ایران در سده بیستم محسوب می شود اما امتیاز و ویژگی نوگرایی فكری و عملی خانلری در اعتدال، جامعیت، سنجیدگی و واقع بینی آن است [خصیصه ای كه نزد بسیاری از مدعیان تجدد یافت نمی شد و نمی شود.] خانلری در خانواده ای متجدد زاده شد.پدرش بر چند زبان تسلط داشت و علاقه مند بود كه فرزندانش از كودكی زبان بیاموزند و با هنر و شعر و نقاشی آشنا شوند. در جوانی هم انس و دوستی با هدایت و نیما و گروه «ربعه» [هفتاد ج ۳/۴۰۲-،۳۳۹ قافله سالار / ۴۶۸-۴۴۷] كه پیشتازان تجدد ادبی زمان خود بودند بر او بسیار موثر واقع شده بود. تسلط بر زبان های مختلف شوق شدید به مطالعه در ادب و هنر مغرب زمین و سرانجام سفر به اروپا موجب شد بینشی وسیع از فرهنگ فرنگ به دست آورد. فیض مجالست با سیدحسن تقی زاده [= برجسته ترین چهره تجددطلبی ایران در قرن اخیر] در كتابخانه مجلس سنا [هفتاد ج ۴/۴۰۸] هم طبعاً در مایه ورتر كردن اندیشه نوگرایی او موثر بود اما با وجود این همه ارتباط و آشنایی و پیوستگی، خانلری در برابر فرهنگ غرب هرگز «پاكباخته» نشد [هفتاد ج ۲/۲۳ _ ۱۶] و «فرنگی بازی» [همان / ۳۴-۲۷] درنیاورد. هرگز به این باور نرسید كه ایرانی باید «قلباً و جسماً و روحاً» فرنگی شود.هرگز تئوری ها و الگو های غربی را پیش از آنكه با مقتضیات و ممكنات جامعه ما سنجیده شود، برآورنده كلیه نیاز ها و جبران كننده همه عقب ماندگی ها تلقی نكرد. پایه تجدد خواهی خانلری بر «شناخت» دقیق و عاری از هیجان و تعصب نسبت به فرهنگ جهانی قرار گرفته است. این «شناخت» ژرف و همه جانبه البته معطوف به كشور و نظام و فرهنگ خاصی نبود؛ شرق و غرب، لیبرالیسم و سوسیالیسم و در یك كلام هر ملت و فرهنگی كه نقدی سره برای عرضه داشت باید مورد مطالعه و توجه قرار می گرفت.خانلری با روشن بینی «شناخت» دقیق و عالمانه را مقدمه «اقتباس» موفق محسوب می كرد.یكی از پایه های این شناخت پرهیز از دل سپردگی و تقلید ظواهر زندگی غربی است.خانلری میخواست طبقه «روشنفكر» كه به زعم او نجات ایران به همت آنان منوط است،[هفتاد ج / ۱-۲۹ ج ۲/۲۴] با مبانی اندیشه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فرنگ به عنوان بستر های حقیقی اقتدار ترقی تمدن پیشرو و مسلط زمانه آشنا شوند. بخش مهمی از این شناخت جامع البته از راه «ترجمه» حاصل می شد.شخص خانلری كارنامه ای پربار در ترجمه آثار فرنگی دارد.
[نادره كاران / ،۶۹۱ رستگار فسایی / ۱۰۶- ،۱۰۲ هفتاد سخن ج ۴].درباره چند و چون ترجمه بسیار تامل كرده و سخنان راهگشایی گفته است [هفتاد ج ۱/ ۳۲۵- ،۳۱۵ ج ،۲ ۳۲۵- ،۳۲۰ ۳۵۷-۳۴۶] در ترجمه نیز نظر به كشور خاصی نداشته است.هم آثار اروپای غربی را ترجمه می كرد و هم به اروپای شرقی و روسیه می پرداخت در ضمن هند و چین و ژاپن را نیز كه تمدن فرهنگی كهن داشتند از خاطر دور نمی داشت.مهم ترین دغدغه خانلری در ترجمه سلامت زبان و سلامت و شیوایی آن بوده است.زیان ترجمه ناساز و بی اندام را به مراتب بیشتر از ترجمه نكردن می دانست. نكته دیگری كه خانلری به آن توجه میكرد،نوشتن مقالاتی بود كه آگاهی های درست از كلیت جریان ادب و شعر و هنر در مغرب زمین به خواننده می داد. او «شیوه های نو در ادبیات جهان» و برخی از سلسله جنبانان تحولات ادبی اروپا را به ایرانیان معرفی می كرد. [هفتاد ج ۴/ ۲۰۶ _ ۳] در تمام این نوشته ها می كوشید،مسائل ضروری و اساسی را با زبانی ساده و بدون هیچ گونه فضل فروشی به خواننده بیاموزد.شخصاً وقتی این مقالات را میخوانم احساس دانشجویی را دارم كه در كلاس استادی جدی و كوشا كه«جزوه»میگوید، نشسته است.خانلری با تاسیس مجله دوران ساز«سخن»كوشید همین اعتقادات را در چشم اندازی گسترده تر دنبال كند.او سخن را آینه اندیشه،ذوق و هنر طبقه«روشنفكر» كشور می دانست.«سخن»ابزار«تجددطلبی»خانلری بود همانگونه كه«بنیادفرهنگ»عرصه«سنت دوستی» او محسوب میشود.نگاه سخن به «آینده» بود و برای آن به وجود آمده بود كه به«فرهنگ ایران امروز» (=۱۳۲۳)خدمت كند و «فاصله ای را كه میان ایران و كشور های بزرگ جهان از حیث دانش و هنر پدید آمده از میان بردارد و ایران را در شئون فرهنگی با دنیای امروز هماهنگ كند.» خانلری در سخن به مطالبی می پرداخت كه به گمان او «دانستن آنها برای یك فرد باسواد ایرانی لازم و جهل از آن نقص» بود. مطالبی از قبیل بحث در باب هنر و مباحث مرتبط با آن موسیقی مدرن، نقاشی و تاریخ تحول آن، نقد ادبی، شعر نو، داستان كوتاه و... [رش: ۱/۳۶ _ ،۵ رستگار / ۲۴۲- ۲۲۷] بسیارند نام آشنایان عرصه فرهنگ كه به تأثیر خانلری و سخن در تحول و پیشرفت هنر و اندیشه خود معترفند [مثلاً دكتر اسلامی ندوشن. رش: روز ها ج ۳/۵۷]. اینكه بزرگانی چون زرین كوب و یارشاطر به ایهام خانلری را «مرد سخن» و «سخن سالار» لقب داده اند، شاید به این جهت باشد كه شاخص ترین دستاورد فرهنگی خانلری را «سخن» می دانند. [رش:حكایت همچنان باقی / ۴۰۹ - ،۴۰۴ قافله سالار / ۴۲۸- ۴۲۲] نكته دیگر اینكه اگرچه خانلری به جریان تجددطلبی تعلق داشته است اما هرگز از آسیب شناسی آن غفلت و تغافل نكرده و با صراحت كاستی ها را باز گفته است. در یك نگاه كلی او جامعه را به سه بخش تقسیم می كند.
۱- اقلیتی سودپرست و ستم پیشه كه همواره مطامع شخصی را بر منافع عمومی ترجیح داده اند.
۲- اكثریتی كه در جهل و فقر دست و پا می زنند و سرانجام گروهی«آگاه»كه اهل بینش و اندیشه اند و در آرزوی بهبود اوضاع.خانلری مسئولیت عمده هدایت و راهبری جامعه به سوی پیشرفت مادی و معنوی را متوجه این دسته میداند.وی عقب ماندگی جامعه را یكسره به ستم اقلیت و جهل توده نسبت نمیدهد.روشنفكران نیز به نوبه خود بسیار مقصرند.به نظر خانلری جریان روشنفكری رهبرانی معتدل،آگاه و چاره گر نداشته است.خودپرستی ها و غرض ورزی های حقیر مانع از«اتحاد» میان روشنفكران برای نیل به اهداف عالی شده است.هیجان و احساس و تعصب، صبغه اصلی ذهن و زبان بخش بزرگی از آنها است.آرمان گرایی كور قدرت درك واقعیات را از آنان سلب كرده و توقعات و انتظارات بزرگ كه مقدمات تحقق آنها در كوتاه مدت فراهم نیست،در هنگام مواجه شدن با موانع آنها را به دامان یاس و انفعال سوق داده است.خانلری«انتزاع گرایی» افراطی در هنر و رواج «ادبیات مرگ» در میان روشنفكران را نشانه ای از مسئولیت ناشناسی و خردگریزی این جریان میداند.[هفتاد ج۲/ ۲۱۷/ ج ،۱ ۴۳۴-۴۳۰]او می گوید روش هیجانی و سطحی نگرانه روشنفكران در نفی و تخریب «نالازم و بی فایده» هر آنچه تعلق به حیطه «سنت» دارد،موجب شده كه توانایی برقراری ارتباط با توده مردم از آنها تا حدود زیادی سلب شود و اندیشه و هنرشان به دلیل نبودن «زمینه» فرهنگی مشترک نتواند آنگونه كه بایسته و شایسته است بر مردم «تأثیر» بگذارد و افكار و آمال ترقی خواهانه را به آنها «القا»كند.[تاكید تام خانلری برحفظ«وزن»شعرفارسی و پرهیز از بی رسمی ها و هنجارشكنی های بی قاعده علت عمده اش تضمین قابلیت تاثیر شعر بر مخاطب ایرانی از راه «عادت» بوده است،كمااینكه انذار او از رواج «وقاحت نگاری»(هفتاد،ج۲/ ۲۰۱-۱۹۷) در ادبیات را هم از این منظر میتوان تحلیل كرد باید حریم اصول جامعه را نگاه داشت تا جامعه به چشم احترام در آثار ما بنگرد.] خانلری به جریانات روشنفكری اكیداً توصیه می كند كه «عقلانیت» و واقع نگری را سرلوحه فعالیت های خویش قرار دهند و هرگز«نومید»نشوند.تعریفی كه از شكست به دست میدهد،عامل ایجاد امید و پویایی است. شكست یعنی«از پیروزی نومید شدن و دست از كوشش بازداشتن».پس روشنفكران تا هنگامی كه به بازنگری و نقد و ارزیابی كارنامه خویش می پردازند،تا زمانی كه برای منافع ملی حاضرند از«من»ها بگذرند،تا زمانی كه امید به بهبود را از دست نداده اند و برای رفع مشكلات می كوشند،شكست نخورده اند [هفتاد،ج۲/ ۲۶-۲۴]. و...سخن آخر او با روشنفكران:
«امروز،روزگار ما خوب نیست، در كار ما هزاران عیب و نقص هست. باید زود،هر چه زودتر كار را چاره كنیم.خطری عظیم در پیش است. خطر آنكه فرصت كار از دست برود و دیگر كوشش و آرزوی ما سودی ندهد. مسئله ای كه با آن روبه رو هستیم مسئله «هستی یا نیستی» است.» [همان]
•هنر
خانلری در باب هنر و ماهیت آن و همچنین مقولات بنیادی و مهمی چون ارتباط هنر با اخلاق، سیاست،اجتماع،دانش و...بسیار اندیشیده بود و به نظر می رسد در طرح گسترده و صریح این مباحث در مطبوعات فارسی پیشگام باشد.انگیزه او در پرداختن به این مسائل بی گمان برآوردن نیازی فوری بود.جامعه فرهنگی دستخوش پریشانی ذهن و عمل بود و در ورطه افراط ها و تفریط ها - كه هر دو از«ناآگاهی» نشأت می گیرد-دست و پا می زد.خانلری با طرح این مباحث كوشید كه اولاً صورت مسئله را به روشنی تقریر كند و اهمیت آن را یادآور شود و دیگر با توجه به امكانات و مقتضیات فرهنگی و اجتماعی راهی فراروی جوانان مشتاق به هنر و خلاقیت هنری بگشاید.بنابراین از این مقالات و نظرات نباید تازگی،جامعیت و انسجام تئوری های فلسفی متداول را انتظار داشت بلكه باید آن را از منظر تناسب با احتیاجات«فوری» فرهنگ آن دوران نگریست. او ابتدا به تعریف هنر می پردازد.«هنر كوششی است برای خلق زیبایی» و این كوشش فی نفسه لازم نیست مقید به ایجاد «سود» برای جامعه باشد.دلالت ضمنی این تعریف آن است كه در تدبیر امور روزمره نباید «منطق هنری» را مدخلیت داد.هنر و منطق هنری ابزارها و الزامات خود را دارد كه با اقتضائات اداره كشور ماهیتاً متفاوت است.البته تاكید بر «ناسودمندی» بالذات هنر برای پیشبرد امور جامعه به این معنا نیست كه هنرمند باید از اجتماع كناره بگیرد و «بی طرف» بماند و برای اصلاح كاستی ها نكوشد.خیر! در نگاه خانلری هنری كه با زمانه و اجتماع و سرنوشت و دغدغه های مردم مرتبط نباشد،«مرده» و بی تأثیر است اما آنچه اهمیت دارد و لغزشگاه بسیاری از استعدادها است «كیفیت» ارتباط هنر با جامعه و مسائل آن است.خانلری هنرمند را واجد شأن و نقشی متفاوت با شأن و نقش سیاستمدار و روزنامه نگار و مبارز انقلابی می داند و از اینكه «هنر» مقهور «سیاست» گردد و به مجرا و منبری برای تبلیغ شعارها و اصول عقاید احزاب و باندها مبدل شود اكیداً اظهار نگرانی می كند.
به گمان او «سیاست زدگی»،هنر را از ارزش و اعتبار«هنری»تهی می سازد و مانع از ماندگاری و شمول آن می شود.هنر برای اینكه هنر باشد و ناموثر و محدود به زمان و مكان نشود لازم است كه از استغراق در «جزئیات» پرهیز كند و «موضوع آن كلی باشد».هنر می تواند [و یا حتی با توجه به شرایط ایران «باید»] سیاسی باشد اما در وهله اول باید «هنر» باشد.در باب ارتباط اخلاق با هنر هم خانلری قائل به استقلال هنر از اخلاق است و آن را به هیچ وجه «ابزار» آموزه های اخلاقی نمی داند.البته این استقلال لزوماً مرادف تباین و تباعد نیست.به نظر او نقطه تلاقی هنر و اخلاق در هدف نهایی ای است كه دنبال می كنند و آن عبارت است از «طلب كمال»،منتها «مسیر» رسیدن به «كمال» متفاوت است؛اخلاق از مسیر الزام و حكم به كمال می رسد و هنر از طریق «زیبایی» و ستایش «مؤثر» آن.به نظر می رسد خانلری هنر را برای اعتلای نفس انسانی و آراستگی آن به فضایل،از اخلاق كامیاب تر و «مؤثر» تر ارزیابی می كند.«تأثیر»هنر برمخاطب و قدرت«القا»عواطف و مولفه های«جهان خیالی»هنرمند بر او، موضوعی است كه به شدت توجه خانلری را جلب كرده است.خانلری هنری را مؤثر میداند كه بازتاب دهنده «نگاه خاص» هنرمند به «زندگی» باشد.هنرمند باید «آزادانه» جهان را از منظر چشم خود بنگرد و به تعبیر و تفسیر آن بپردازد.به عبارتی دیگر خانلری قائل به حداكثر آزادی هنرمند در ساحت «معانی» است.این آزادی تنها در جایی محدود می شود كه قوه «تأثیر» آن برمخاطب سستی گرفته باشد.او به نقد بی امان جریاناتی می پردازد كه «سنت ها» و «كلیشه»ها را بر هنرمند تحمیل می كنند.اما در عرصه «بیان» - كه رویه دیگر سكه هنر است- خانلری آزادی را هرگز به معنای «بی قیدی» نمی گیرد.در نگاه او هنر «بی قید» هنر نیست. «بیان» [كه در اینجا معنای بسیار عام و گسترده ای دارد] همواره ملازم و مستلزم برخی قیدها است.آزادی هنر در عرصه «بیان»،آزادی «انتخاب قیود» متناسب با ساختار اثر هنری است. وجود و اعتبار این «قید»ها هم رابطه مستقیم دارد با قابلیت تأثیر آن بر ذهن و عواطف مخاطب از رهگذر «سابقه و عادت ذهنی».نكته دیگری كه خانلری به منظور افزایش «تأثیر» هنر بر مخاطب بر آن تأكید می كند،تشویق هنرمند به بالا بردن سطح «دانش» هنری خویش است.به نظر او در عالم هنر نیز چون جهان دانش قواعد ثابتی وجود دارد كه هنرمند باید با آنها آشنا شود. [هفتاد سخن ج۱/۸۴- ۳۷]
•تعلیم عمومی
معضل «بی سوادی» را شاید بتوان مهمترین دغدغه و حل آن را اساسی ترین آرمان فرهنگی و ملی دكتر خانلری محسوب كرد.خانلری بزرگترین مانع ترقی كشور را پس از فقر ستوه آور [= فقری كه تامین حداقل معیشت را ناممكن می كرد] بی سوادی می دانست و معتقد بود كه «همه»قابلیت های مادی و معنوی دستگاه فرهنگ كشور باید صرف گسترش«تعلیم عمومی» شود و در این راه،بی عملی و ندانم كاری متولیان فرهنگ مملكت را شدیداً مورد انتقاد قرار می داد.او هرگونه اهمال و كاهلی در تعمیم سواد را ضربه ای هولناک به اساس ملیت ایران تصور میكرد و می گفت كه باید مهمترین اولویت كشور را پس از تامین نان روزانه،تعمیم سواد قرار داد. البته نگرانی او بی دلیل نبود.در دنیایی كه به قول او در هر سه دقیقه یک تحقیق علمی صورت می گرفت،ترقی و توسعه كشوری كه ۸۵ درصد مردمان آن بی سواد مطلق بوده اند چگونه ممكن بود؟تعلیم عمومی و توانایی مردم برای خواندن و نوشتن به زبان فارسی در كشوری چون ایران كه تنوع فرهنگی و قومی فراوان دارد، گام بلندی در حفظ «وحدت فرهنگی» و تحكیم وحدت ملی و یكپارچگی ارضی به شمار می رفت.دموكراسی و حاكمیت مردم بر سرنوشت خویش كه آرزوی خانلری بود [هفتاد ج ۱/ ۲۵]چگونه می توانست تحقق بیابد هنگامی كه بیشتر مردم حتی نمی توانستند رای خود را بنویسند. توجه به این نكات خانلری را بر آن داشت كه در این باره عمیقاً به بررسی بپردازد و طرحی نو د راندازد.در مرحله نخست پیشنهاد میكرد كه: الف-حاكمیت و مدیریت كلان كشور تصمیم بگیرد كه آیا باسوادی همه مردم لازم است یا نه؟ب- اگر لزوم باسوادی تشخیص داده شد،ارزیابی واقع بینانه ای از امكانات و توانایی های كشور به عمل آید و متناسب با آن روشی كارآمد اتخاذ گردد.
روش خانلری كه بعد ها در طرح «سپاه دانش» نمود پیدا كرد [طرحی كه به قول خودش در مسیر اجرا «خراب و فاسد» شد.(هفتاد،ج ۴/۴۰۹)]مبتنی بود بر استفاده از تمام ظرفیت كشور برای تأمین حداقل سواد عمومی.آنقدر این مسئله در نگاه خانلری ضرورت و فوریت داشته است كه حتی صرف بودجه دولت برای تعلیمات دبیرستانی و گسترش ابتر دانشگاه ها را نوعی «تجمل» محسوب میكرد.او می گفت بودجه محدود دولت فقط باید صرف تعلیمات عمومی ابتدایی گردد و دبیرستان ها به بخش خصوصی واگذار شوند چون «عدالت» حكم می كند كه در وهله اول«همه»مردم از حق تعلیمات ابتدایی بهره مند باشند.خانلری با طرح سپاه دانش كه در عرصه نظر و تئوری معقول بود و با امكانات كشور هم تناسب داشت،میخواست كشور را فقط «یک گام»به پیش ببرد و در آرزوی ترقی و توسعه كشوری باشد كه همه مردمش دست كم می توانند رای خود را به«زبان فارسی»بنویسند و این را یک نوع «دفاع ملی» تلقی میكرد.[هفتاد ج ۲/۱۳۷-۷۱]
•اصلاح یا تغییر خط فارسی
مسئله اصلاح و تغییر خط فارسی به عنوان یكی از مقدمات ترقی مادی و معنوی،از همان ابتدای آشنایی ایرانیان با تمدن اروپا و طلیعه تجددخواهی در ایران،مورد توجه اصلاح طلبان قرار گرفت.نوع مواجهه خانلری با این مسئله شباهت زیادی دارد به تطور عقیده یكی از بزرگترین پیشروان جریان تجددطلبی در ایران یعنی سیدحسن تقی زاده.خانلری نیز در جوانی [سال ۱۳۲۴ ش] همانند تقی زاده طرفدار تغییر خط بوده و به مرور زمان و پخته تر شدن اندیشه،از فكر تغییر خط باز آمده و به اصلاحات هدایت شده و روشمند در آن بسنده كرده است. وقتی مجموعه مقالات خانلری در این موضوع را مطالعه می كنیم چند ویژگی بارز در آن می بینیم:
الف- نگاه جامع،مشی معتدل و شیوه خردمندانه در طرح مسئله و پاسخ دادن منطقی به شبهات و اشكالاتی كه وجود دارد.
ب- تلاش برای ایجاد صلاحیتِ علمی ابراز نظر در این موضوع برای خواننده از راه نوشتن مقالاتی زبان شناسانه كه مقدمات علمی لازم برای ورود به این مبحث را در اختیار او قرار میدهد.
ج- تاكید فراوان بر اینكه در مسائل فرهنگی منطقه ممنوعه نداریم و باید آزادانه درباره هر مسئله ای به بحث و بررسی پرداخت.
د- اولویت قائل شدن برای مصالح عمومی فرهنگ كشور و بی تعصبی و پای نفشردن براعتقاد [حتی منطقی و معقول] خود.خانلری با نگاهی به آمارهای فرهنگی دریافت كه تغییر خط ارتباط چندانی با گسترش تعلیم عمومی ندارد،در نتیجه نیروی خود را برقاعده مند ساختن خط و ایجاد رسم الخط واحدی كه مورد اجماع و پذیرش عموم قرار بگیرد،متمركز كرد تا از این طریق از تشتت و نابسامانی در خط فارسی جلوگیری كند.[زبان فارسی و زبان شناسی/ ۲۸۱- ،۲۵۰ هفتاد ج۲/۳۱۸- ۲۹۷ ، ۳۸۸- ۳۸۳]
•زبان فارسی
«من فارسی را عزیز می دارم و به خود می بالم كه این زبان من و كسان من است. زبانی كه شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیده اند...نزد من وطن آن نیست كه شما می پندارید... هرجا كه فرهنگ ایرانی هست وطن من است...نمی گویم كه فرهنگ همان زبان است. اما زبان هم یكی از اجزای فرهنگ است و جزء بزرگی است! پس آنان كه به زبان فارسی تاخته اند [و می تازند] به وطن من می تازند.چرا در دفاع درشت نباشم؟ خاصه كه می بینم دست غرض دشمنان در این كار است.»[زبان شناسی/ ۱۷۵] خانلری نسبت به زبان فارسی چنین تلقی و احساسی داشت.راستی چگونه باید از زبان فارسی «دفاع» كرد؟پاسخ به این سئوال بخش مهمی از كارنامه او را تشكیل داده است؛ خانلری ادیب بود، شاعر بود، نویسنده بود،زبان شناس بود،آواشناس بود،دستور میدانست،با ادبیات جهان آشنایی داشت،بر میراث ادب فارسی احاطه داشت،از ذوق و ابتكار و قوه نقد و همت تحقیق و اعتدال و روشن بینی بهره مند بود و...همه این امتیازات را در هم آمیخت تا «خانلری» شد و به «دفاع» از زبان فارسی پرداخت.دفاع خانلری از زبان فارسی از چنین چشمه ای آب میخورد.نگاه او به مسائل زبان فارسی جامع و عالمانه بود و «زبان» مقالات و كتاب هایش روشن،مستدل و بی مجامله. او تقریباً به تمام «بایدها و نبایدها»ی مربوط به زبان فارسی پرداخت؛تاریخ زبان،زبان شناسی، آواشناسی،دستور،شیوه تدریس فارسی در مدارس ترجمه، لغت سازی،زبان رسمی و لهجه ها،آفات شیوه های نویسندگی معاصر،طرح هایی كه باید به سامان رساند،بیراهه هایی كه باید شناخت و مسدود كرد و...ما در این گفتار به تناسب یكی دو نكته را یادآوری می كنیم.
۱- خانلری به شیوه تدریس زبان و ادبیات فارسی در مدارس به شدت معترض است و آن را ناكارآمد و «یاوه» توصیف می كند.او علل این ضعف را در سه ساحت طبقه بندی كرده است:
الف- هنوز بر متولیان فرهنگ كشور مشخص نیست كه چه «هدفی» را از تدریس فارسی دنبال می كنند.
ب- طبعاً «بی هدفی» مولد «بی روشی» است لاجرم روش مناسبی نیز اتخاذ نگشته است.
ج- مقدمات و ابزار لازم و كافی فراهم نشده است.به نظر او «هدف» اصلی از تدریس ادبیات فارسی عبارت است از:
۱- آشنا كردن جوانان با میراث فرهنگی گذشتگان كه این امر موجب افزایش دلبستگی به كشور و ایجاد نحوه تفكر و ذوق «خاص» ملی خواهد شد.
۲- پرورش ذوق فردی و آموزش شیوه های ادراك و نقد و تحلیل امور هنری.
۳- آموزش زبان و قواعد آن و آشنایی با طرق گوناگون بیان معنی.خانلری سپس به نقد طریقه تعلیم فارسی می پردازد.اتكای بیش از حد برمحفوظات،عدم وجود نظم و توالی منطقی میان مباحث درسی،به كار نگرفتن قوه تعقل شاگرد در مراحل تحصیل زبان و از همه مهم تر كاربردی نبودن اصل و قواعد ادبی مهمترین نقاط ضعف روش تدریس فارسی در مدارس است.در حوزه ابزار و مقدمات نیز برای دو مقوله اهمیت حیاتی قائل است؛یكی تربیت معلمان آگاه و دیگر تدوین كتاب های درسی متناسب و روشمند.خانلری با تألیف كتاب «دستور زبان فارسی» به راستی تحولی در روش تدریس قواعد زبان ایجاد كرد.در این كتاب شیوه های مدرن زبان شناسی اعمال شد و سعی شد روندی «منطقی» كه تعقل دانش آموز را به كار گیرد انتخاب شود.دستور زبان خانلری نسبت به دستورهای سنتی «آسان» تر و «پیراسته » تر بود و همه تلاش مولف بر آن قرار گرفته بود كه مباحث اصیل و اصلی كه از دانستن آن گریزی نیست به شاگرد آموزش داده شود. او می خواست دانش آموز از همان روز نخست كه به یادگیری زبان خود می پردازد با «تفكر منطقی» خوگر شود [هفتاد ج۲/۳۳۵] و همین نكته نشان می دهد كه این مرد بزرگ چه نگاه روشن و متینی به مسائل و مشكلات ایران داشته است.[رئوس انتقاداتی كه بر دستور خانلری گرفته اند را می توان در دو گزاره زیر خلاصه كرد: ۱- تعبیرات و موضوعات و اصطلاحات دستوری عوض شده است.۲- رواج آن رابطه مردم را با دستور سنتی قطع كرده است (فرشید ورد، دستور مفصل امروز/۳۷)
اما پاسخ خانلری: ۱- تعصبی بر روی اصطلاحات وضع شده ندارم و می توان در صورت وضع لغات مناسب تر، آنها را تغییر داد.۲- نیازی نیست مردم عادی دستور «سنتی» بخوانند همین كه مقدار لازمی «دستور زبان فارسی» بخوانند و «بفهمند» و آن را به كار ببرند، آموزش و پرورش به هدف خود نائل شده است (هفتاد ج۲/۳۳۵- ۳۲۹- ۳۲۸)] همچنین یكی از خدمات بزرگ خانلری توجه او به تدوین و انتشار و توزیع هماهنگ كتاب های درسی بود كه به یك پریشانی بزرگ فرهنگی خاتمه داد.
[رش: رستگار/ ۲۷۷-،۲۶۹ قافله سالار/ ۳۳۵-،۳۳۱ گسترده ترین شرح در این باب،در خاطرات عبدالرحیم جعفری به نام«در جست و جوی صبح» آمده است] در باب كتب درسی ادبیات نیز او بر آن بود كه نباید ذهن ساده نوجوانان را با قواعد مندرس و بی فایده بدیع،بیان و عروض سنتی انباشت،شرح حال بزرگان قدر اول ادب و فرهنگ را باید به دانش آموز یاد داد و شاگرد دبستان و دبیرستان نیازی ندارد كه سال تولد و وفات فلان شاعر درجه سه را به خاطر بسپارد.در باب متون نیز باید نمونه های برجسته ذوق و هنر و نظم و نثر ایرانی در همه ادوار را كه هم از حیث زبان و ساختار دشوار و متروک نیست وهم از حیث محتوا،ویژگی «بركشندگی» دارد و باعث وسعت دید جوانان و پرورش و پختگی شخصیت آنان می شود برگزید و در اختیار دانش آموزان قرار داد.
[زبان شناسی/ ۲۴۸-،۲۳۳ هفتاد ج ۲/۳۴۶-۳۲۵] از سوی دیگر«معلم» در نگاه خانلری یک واحد فرهنگی به شمار می رود و مسئولیت سنگینی بر دوش دارد.به عقیده او بخش بزرگی از فساد عظیمی كه در دستگاه فرهنگی ما وجود دارد ناشی از ضعف ایمان معلم به اصالت علم است.شخص خانلری بیش از چهل سال در دانشگاه و دبیرستان ها«معلمی» كرده بود و كاملاً با مشكلات و وظایف این طبقه شریف آشنایی داشت.[ایرج افشار،اسلامی ندوشن و شفیعی كدكنی در دبیرستان و دانشگاه شاگرد خانلری بوده اند] به نظر او معلمی كه می خواهد زبان فارسی تدریس كند باید فارغ التحصیل رشته ادبیات باشد و حوزه در كار خویش تخصص داشته باشد.تا زمانی كه «معلم» توانمند و مشتاق تربیت نشود توقع ترقی علم و فرهنگ آب در هاون كوبیدن است.[زبان شناسی/۲۴۵]
۲- ایران كشوری است تشكیل یافته از طیف متنوع و متكثری از اقوام،مذاهب،فرهنگ ها و لهجه ها.سیاست ایجاد«وحدت ملی»با وجود این «تكثر» چگونه باید دنبال شود و به ویژه رابطه زبان رسمی با لهجه های محلی چگونه رابطه ای باید باشد؟ پاسخ به این سئوال خود حقیقت نقد حال ما است آن.
هر چند خانلری به تحقیق در زمره افرادی نیست كه «توهم توطئه» دارند اما به روشنی «وحدت ملی» ما را آماج توطئه های بیگانگان می بینند.البته او مانند بسیاری چاره كار را تنها در متهم كردن خائن داخلی و سیاست خارجی نمی جوید.به نظر او چاره كار از بین بردن زمینه تحركات تجزیه طلبانه است. وی مذهب و زبان را دو موضوع عمده اختلاف انگیز میان اقوام ایرانی برمی شمرد و معتقد است اختلافات مذهبی را باید با «مدارا و مماشات» از میان برد.هرگونه دمیدن در كوره نقارهای كهنه مذهبی تیزكردن بازار دشمنان وحدت ملی ایران است؛ «مدارای» مذهبی و عقیدتی شیوه پدران ما از دوران باستان بوده است.آنها بیگانگان را در سایه بخشش و بزرگواری خویش پناه می دادند.اكنون چرا ما با هموطنان خویش كه با هزاران رشته گذشته و آینده مان به هم پیوند خورده مدارا و مروت نكنیم؟
اما در باب لهجه ها خانلری گسترده تر بحث كرده و به سائقه تخصصش به آن نگاهی «علمی» افكنده است.او در ابتدا زبان رسمی و لهجه را تعریف می كند و منشا و نوع رابطه آنها را باز میگوید.او می گوید زبان رسمی وسیله مشترک ارتباط میان اقوام یك كشور است. زبان رسمی در ایران بزرگترین مولفه وحدت ملی است.لهجه ها البته باید بمانند و وظیفه نهادهای تخصصی فرهنگی است كه اقسام تحقیقات علمی را راجع به آنها سامان دهند.[خود او هم یك طرح دقیق و مقدماتی پیشنهاد داده است.(زبان شناسی/ ۱۶۵- ۱۴۹)] اما سیاست حیاتی برگشت ناپذیر كه در راه آن مضایقه از عمر و مال نیست،ترویج زبان رسمی در سراسر كشور است. همه آحادملت ایران«باید»بتوانند به زبان فارسی بخوانند وبنویسند.البته راهكار گسترش زبان فارسی «اجبار»نیست.خشونت و اعمال زور در امور فرهنگی ساده ترین و در عین حال ناپدیدارترین روش ها است.«باید» سیاست«تشویق»را پیش گرفت،باید ازهمه فناوری های آموزشی و ارتباطی برای گسترش زبان فارسی استفاده كرد.باید انواع و اقسام جوایز ادبی را در میان اقوام ایجاد كرد.باید از تلویزیون و رادیو و سینما بهره برد و داستان های ملی را در قالب های جذاب نمایشی به مردم منتقل كرد. باید اوج های درخشان ادبیات قدیم را انتخاب كرد و در قالب كتاب های كوچک،ارزان و در نسخه های فراوان در دسترس مردم قرار داد.باید...[هفتاد ج۲/ ۸۶-،۸۱ زبان شناسی/ ۱۶۵- ۱۳۹]
•نقد ادبی
اگر روزی تاریخ«نقد ادبی»ایران درقرن بیستم نوشته شود،كارنامه خانلری فصل فاخر و بلند بالایی از آن را تشكیل خواهد داد.كارنامه خانلری را در حوزه نقد ادبی از دو منظر میتوان ارزیابی كرد:نخست اینكه بی گمان او شخصاً از توانمند ترین «منتقدان» روزگار خود محسوب می شود و نمونه های درخشانی از «نقد» را در آثار خویش عرضه كرده است.[به عنوان مثال باید از خطابه كم مانند و درخشانش در باب «نثر فارسی در دوران اخیر» كه در كنگره نویسندگان ایران ایراد گشت،یادكرد(هفتاد ج۳/۳۲۹) كه بسیارمورد تحسین و توجه قرارگرفت.برای نمونه ر ش: سیاح،نقد و سیاحت/ ۲۸۰- ۲۷۸] و دیگر اینكه او با تاسیس ماهنامه «سخن»جریانی جدید و مستمر از نقد ادبی را ایجاد و ترویج كرد؛جریانی كه شیوه كار و دستاوردهایش،با آنچه هنجار زمانه بود، اختلافات بنیادین داشت.به نظر می رسد به خصوص با توجه به نابسامانی های شگفت آوری كه دامنگیر «نقد ادبی» در روزگار ما است،درنگی بر راهكارها و اصولی كه خانلری پیشنهاد كرده است، بسیار سودمند باشد.وی در یک چشم انداز گسترده، قلمرو عمل «نقد ادبی» را به دو حوزه «تحلیل و ارزشیابی آثار گذشتگان» و «هدایت و رهبری ادبیات امروز» تقسیم كرده است و در هر حوزه به آسیب شناسی روند و روال معمول و ارائه راه حل های صریح و تأمل برانگیز پرداخته است.در بخش تحلیل ادبیات كلاسیك او ابتدا به نقد و «نفی» قواعد و اصول نقد سنتی می پردازد و بی فایدگی آن را آشكارا اعلام می كند. به اعتقاد او، اسلوب و اصطلاحات نقد سنتی به خاطر كلی نگری و ابهام قابلیت و توانایی ارزیابی دقیق و متین آثار گذشتگان را هم ندارند تا چه رسد كه عده ای بخواهند این قواعد مندرس و محدود را دستمایه تحلیل ادبیات امروز نیز قرار دهند. قواعد نقد سنتی در هر حال با اقتضائات ادبیات سنتی متناسب است و ادبیات سنتی نیز انعكاس دهنده «زندگی» سنتی است و در روزگار ما كه تحولات شگرفی در بنیان های زندگی بشر حاصل شده و ادبیات را از حیث هدف،مخاطب، صورت و معنا دگرگون كرده است،نقد و ارزیابی آثار ادبی هم باید با تحولات زندگی و ادبیات هماهنگ باشد.پس چه باید كرد؟ خانلری می گوید برای سنجش آثار ادبی باید موازین و چشم اندازهای تازه ای جست وجو كرد. یكی از این عرصه ها كشف رابطه اثر با هنرمند و محیط او است؛به این ترتیب او «تاریخ ادبیات» را جزء ضروری نقد منسجم و مستدل می شمرد و آن را مقدمه لازمی میداند بر فهم درست نیت و غرض هنرمند.پس نقد ادبی مرزهای مشتركی با تحقیق ادبی دارد.[به نظر خانلری هر چند مستشرقان خدمات بزرگی به فرهنگ ایران كرده اند اما آثار بسیاری از آنها به سبب:
۱- اختصار ۲- نقص ۳- غرض ورزی ها ۴- تحمیل قواعد و معیارهای ادب اروپایی بر ادب فارسی، كاستی هایی دارد.بنابراین ایرانیان خود باید به تحقیق بپردازند و آن را مقدمه نقد میراث گذشتگان قرار دهند.]چشم انداز دیگر یافتن منابع افكار و آبشخورهای ذوقی و فكری هنرمند است[البته در این كار باید از روش روشن علمی پیروی كرد]دیگر جست وجو برای تبیین «هدف»هنرمند و كشف نوع ارتباط آن هدف با نیازهای اجتماع و محیط است.عرصه دیگر تاثیری است كه هنرمند برجامعه عصر خویش و آیندگان داشته و نهایتاً باید تعیین درجه به توفیق هنرمند در «بیان» خیالات و عواطف خویش است.یک نكته بسیار مهم كه باید مطرح شود این است كه خانلری موكداً از تحمیل قواعد ادبی و آموزه های سیاسی،اجتماعی و اخلاقی روزگار ما بر آثار گذشتگان ابراز نگرانی می كند و آن را راهبر به شناخت واقعی نمی بیند. در باب ادبیات امروز نیز تا حدود زیادی همین چشم اندازها به كار می آید. نكته دیگری كه در نظر خانلری توجه به آن،برای نقد آثار ادبی معاصر ضروری است،كشف میزان و چگونگی تاثر و تقلید و اقتباس هنرمند از ادبیات جهانی است.بنابراین منتقد ادبیات معاصر باید با ادبیات جهان آشنا باشد و از رموز«ادبیات تطبیقی» بی اطلاع نباشد.در نگاه او منتقد خوب،منتقدی است كه: الف- ذوق سلیم[= اعوجاجات فكری را برابر نوآوری و تحجر و ارتجاع ادبی را مرادف سنت دوستی ندانستن] و بصیرت تام [= دانش لازم] داشته باشد. ب- غرض ورزی نكند.[یعنی حب و بغض های فردی و اعتقادات سیاسی، مذهبی،اخلاقی و هنری شخصی را ملاك ارزیابی آثار ادبی قرار ندهد] ج-«شرافت ادبی» داشته باشد [یعنی: ۱- به كار خود ایمان داشته باشد، ۲- حاصل كار دیگران را محترم بشمرد، ۳- در بحث و نظر از اصول مشخصی پیروی كند. ۴- از دروغ، بهتان و دشنام بپرهیزد. ۵- توانایی اقرار به خطا داشته باشد.]
د- «شجاعت ادبی» داشته باشد.[یعنی حقیقت را بگوید و در برابر نابكاری ها و «شارلاتان» گری های رندان با قاطعیت ایستادگی كند و از تهمت ها و تحقیرها نهراسد.]
ه- «زبان» نقدش صریح،جزئی نگر و غیراحساسی باشد.
و- راهی فراروی نویسنده و شاعر قرار دهد.
ز- به خصوص،نگاهی مشفقانه و دلگرم كننده به آثار جوانان نوكار داشته باشد و بكوشد به نرمی و لطف كاستی های كار آنان را یادآور شود [و این شیوه خانلری بود.هر كجا استعدادی میدید سعی در جذب و پرورش آن داشت.بسیارند شاعران و نویسندگان نام آشنایی كه اول بار در صفحات «سخن» به جامعه معرفی شدند.خانلری در پایان زندگی پربار خود با رضایت خاطری دلنشین از این توفیق یاد می كند. هفتاد ج۱/۱۱]
آنان كه «نقد»های خانلری را خوانده اند،انصاف میدهند كه همه این امتیازات در او به كمال وجود داشت.
[هفتاد ج۱/ ۱۲۱- ۱۱۴ ، ۳۶۱- ۳۲۵ و ج ۲/۱۹۷-۱۹۱]
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 876
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1