چرایی رویکرد نظامی-اطلاعاتی اسد
در سطح منطقه ای،حافظ اسد موفق شد روابط سوریه را با عربستان سعودی و مصر(که در خلال سالهای دهه 60 میلادی وارد مراحل بحرانی شده بود) مجددا عادی سازی کند.حافظ اسد این عادی سازی روابط را صورت داد تا بتواند زمینه های به راه انداختن جنگ آزادیبخشی را فراهم کند که از طریق آن بتواند جولان اشغالی و دیگر مناطقی که اسرائیل در جنگ ژوئن 1967 اشغال کرده بود را باز پس بگیرد و راه حل عادلانه ای برای قضیه فلسطین بیابد.
اسد،علاوه بر این،سعی کرد اسرائیل را داخل مرزهای سال 1967 محاصره کند چرا که معتقد بودهرگونه افزایش نفوذ اسرائیل قطعا به ضرر سوریه خواهد بود،خصوصا آنکه هر دوی این قدرتها در یک پهنه جغرافیایی واحد در حال نبرد بودند و آن «سوریه ی طبیعی» بود.
در کنار دلمشغولی های منطقه ای،لازم بود که اسد استقرار نظامش را هم تأمین کند.بعضی ها او را متهم کرده اند که «می خواست نظامی ایجاد کند که در آن یک اقلیت [یعنی علوی ها] حاکم باشد» و یا اینکه او را متهم کرده اند که به سیاست استفاده از زور تا حدی ایمان داشت که او را«به دور ازهر گونه ملاک اخلاقی»قرار میداد؛واینکه«استقرارنظام برای او اولویت محسوب می شد ولو اینکه تأمینش منافی با منافع ملی سوریه باشد.»
[حافظ اسد]
اما باید توجه کرد که ایجاد استقرار و ثبات، جزء جدایی ناپذیری از محافظت از منافع ملی سوریه محسوب می شد چرا که بدین ترتیب و با ایجاد ثبات،مانع دخالت های منطقه ای و خارجی در سیاست داخلی سوریه (که به ضرر منافع سوریه بود)می شد یا دستکم آن را کاهش می داد.
با مراجعه به تاریخ سوریه می بینیم که هر کودتایی که در دهه پنجاه میلادی در سوریه رخ می داد از طرف یک قدرت منطقه ای یا بین المللی حمایت می شد و می خواست نفوذ آن قدرت را در سوریه امتداد دهد.حافظ اسد به خوبی به این مطلب آگاه بود،از همین جهت بود که دائما احساس تهدید میکرد،و همین باعث شد که به مؤسسات غیر نظامی و مؤسسات قانونی که شکننده بودند اعتماد نکند بلکه به جای آن به صورت روزافزون به سیستم اطلاعاتی و ارتش در جهت تأمین استقرار نظام اعتماد نماید.این ثبات و استقراری که اسد ایجاد کرد همان چیزی بود که برای اولین بار در خاورمیانه و در تاریخ نوینش،سوریه را به یک قدرت مؤثر منطقه ای تبدیل نمود.
قانون اساسی ای که در سال 1973 تصویب شد،به رئیس جمهور قدرت شبه مطلق اعطا کرد. ارتش هم یکی از ستون های اصلی نظام جدید بود اما در اصل زیر حکم دستگاه های اطلاعاتی قرار داشت و البته این چیزی بود که حتی قبل از قدرت گرفتن حافظ اسد هم در سوریه وجود داشت.
بعداز سال 1970،اسد صلاحیت های بیشتری به اطلاعات ارتش(چه در نیروی هوایی و چه در نیروی زمینی)داد و سعی نمود تعدادی تشکیلات امنیتی و شبه نظامی ایجاد نماید(مثل «گردانهای دفاع»[سرایا الدفاع] که در سال 1971 میلادی تأسیس شد و رفعت اسد برادر حافظ اسد در رأس آن قرار داشت) علاوه بر گارد ریاست جمهوری و نیروهای مخصوص و تعداد دیگری از دستگاه ها که عددشان به 12 می رسید و بین خودشان رقابت داشتند ولی در عین حال؛ همه شان وفاداری مطلق به شخص رئیس جمهور داشتند و به شخص خود او مرتبط بودند.
[رفعت اسد در کنار برادرش حافظ اسد]
آیا نظام اسد نظام علوی ها بود؟
نسبت عددی افسران علوی از دوره قیمومیت فرانسه رو به افزایش گذاشته بود و حافظ اسد هم از این افسران علوی در ارتش و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی استفاده کرد تا هسته مرکزی محکمی برای نظام ایجاد نماید، اما این پدیده نتوانست بر ماهیت نظام که اساسا بر برخاستگان از حاشیه شهرها و فقیران شهری به علاوه حمایت طبقه بورژوازی دمشقی متکی بودغلبه پیدا کند.و تناقض در درجه اول،در بخش نخست حکمرانی اسد،بین «حاشیه» و «شهر» بود نه بین «علوی» ها و «سنی» ها.
در همین چارچوب،حزب بعث (که خالی از هر گونه قدرت واقعی بود)نقشی اساسی در کاستن از شدت قطب بندی های منطقه ای و مذهبی داشت و دارای نقشی مهم در بنا کردن هویت جامع ملی بود.
[مصطفی طلاس (وزیر دفاع وقت سوریه) به همراه حافظ اسد در حال دیدار از منطقه ای جنگی]
دلیل این که این نظام در درجه اول نظام حاشیه نشین ها بود نه نظام مذهب علوی،این است که بسیاری از ارکانش را سنی های برخاسته از حاشیه شهرها تشکیل می دادند،مثل وزیر دفاع سابق مصطفی طلاس که سنی و از اهالی رستن در ریف حمص بود،یا رئیس اطلاعات نیروی هوایی ارتش تا اواسط دهه هشتاد میلادی یعنی ناجی جمیل که سنی مذهب و از اهالی دیر الزور بود,یا نخست وزیر اسبق محمود زعبی که سنی و از درعا بود،یا معاون اول فعلی رئیس جمهور فاروق الشرع که سنی مذعب و از اهالی درعا است،یا معاون دبیر کل حزب بعث سلیمان قداح و بسیاری دیگر مانند اینها.
[فاروق الشرع (وزیر خارجه اسبق و معاون فعلی رئیس جمهور سوریه)]
جنگ 1973 و شکست مجدد اعراب و اثرات آن
به دنبال به قدرت رسیدن حافظ اسد،انجام حمله ای به اسرائیل برای آزادسازی سرزمین هایی که در جنگ 1967 اشغال شده بود نصب العین او قرار گرفت.و این دلیل اصلی ای بود که او را به این سمت برد که روابطش با مصری ها و عربستانی ها را مجددا عادی سازی کند.سوری ها ایمان داشتند که جنگ 1973 به آنها کمک خواهد کرد که جولان را بازپس بگیرند و ضمنا راه حل عادلانه ای هم برای قضیه فلسطین به وجود خواهد آورد.
و به رغم قدیمی بودن سلاح های آنها در مقایسه با سلاح ها اسرائیل،مصری ها و سوری ها به خود این جرئت رادادند که جنگی علیه اسرائیل راه بیندازند،چیزی که برای اسد به تنهایی ممکن نبود آن را عملی کند و ضمنا در این صورت،نقطه ثقل درگیری ها در درجه نخست بر روی مصر قرار می گرفت.
[دیدار حافظ اسد و انور سادات]
بدین شکل و بعد از سه سال از تلاش های رئیس جمهور مصر انور سادات به طرق دیپلماسی برای بازگرداندن صحرای سینا(که در جنگ 1967 اشغال شده بود)و موفق نشدنش؛و زیر فشارهای داخلی که خواهان جنگ با اسرائیل بود،ارتش های مصر و سوریه جنگی بر علیه اسرائیل را آغاز کردند به این نیت که اراضی اشغال شده شان را بازپس بگیرند،یعنی همان چیزی که حافظ اسد به آن ایمان داشت.[بدین شکل جنگ رمضان یا جنگ یوم کیپور یا جنگ 1973 آغاز شد.]
[به غنیمت گرفتن یک تانک اسرائیلی توسط سوری ها در جولان در جنگ 1973]
در طی دور روز ابتدایی نبرد،ارتش مصر موفق شد وارد کرانه شرقی کانال سوئز در صحرای سینا شده و خط دفاعی در شرق کانال ایجاد کند که عمقش بین 10 تا 15 کیلومتر در طول خط متفاوت بود.
[سربازان مصری در خلال جنگ 1973]
در جبهه سوریه هم،ارتش سوریه توانست خاک جولان را کاملا آزاد کند و به کرانه های دریاچه طبریه برسد.از آن رو که مصری ها هنوز از اراضی اسرائیل دور بودند،فرماندهان اسرائیلی ترجیح دادند اکثر نیرویشان را بر روی مواجهه با سوریه متمرکز کنند.
[اتاق جنگ اسرائیل در جنگ 1973]
پس از یک هفته درگیری،آرزوهای سوریه برای آزادسازی جولان شروع به متلاشی شدن کرد: مصری ها حمله شان به نیروهای اسرائیلی را متوقف کرده و تنها به باقی ماندن در پشت خط دفاعی ای که در شرق کانال بنا کرده بود اکتفا کردند و این موجب شد که سوری ها سنگینی حمله های اسرائیل را به تنهایی متحمل شوند.چیزی که به نوبه خود باعث شد سوری ها مجبور به عقب نشینی در برابر اسرائیل شده و حتی دمشق در تهدید نیروهای اسرائیلی قرار بگیرد.بعد از آنکه پیروزی هایی که سوریه در روزهای اول جنگ محقق کرده بود یکی یکی ساقط شدند،اسرائیلی ها توجهشان را به سمت مصر بردند و توانستند در خطوط ارتش دوم و سوم مصر نفوذ کنند و بدین شکل در کانال هم نفوذ کرده و با عبور از کانال سوئز و رسیدن به ساحل غربی آن،توانستند ارتش سوم مصر را محاصره نمایند و بدین شکل پیروزی هایی که مصر کسب کرده بود هم با خطر از بین رفتن مواجه شد.
[عبور نیروهای اسرائیلی از کانال سوئز در جنگ 1973]
اهداف سیاسی که سادات از این جنگ مد نظر داشت ساده تر از اهداف نظامی اش بود. سادات در اصل می خواست مذاکره با اسرائیل را به تحرک درآورد و به همین جهت بود که سعی کرد عملیات نظامی محدودی را انجام دهد فلذا جنگی که در سال 1973 راه انداخت برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی مصر از طریق جنگ محسوب نمی شد.و این همان نکته ای بود که موجب شد سادات هجومش را تنها پس از دو روز متوقف کند و به یک خط دفاعی به عمق پانزده کیلومتر در شرق کانال سوئز اکتفا نماید. اما مهم این است که او حقیقت نیتهایش را حتی به شریکش در جنگ یعنی حافظ اسد هم اعلام نکرده بود.[بدین ترتیب این جنگ هم با شکست کشورهای عربی و پیروزی مجدد اسرائیل خاتمه یافت.]
در اوائل سال 1974 سادات به صورت منفرد موافقتنامه اول سینا را امضا کرد که طبق آن نیروها در صحرای سینا از هم جدا می شدند.بعد از آن هم در سال 1975 موافقتنامه دوم سینا امضا شد که طبق آن، مصر عملا از درگیریهای با اسرائیل خارج شد؛پس از آنکه نیروهای مصر در شرق کانال سوئز محدود شد و نیروهای حافظ صلح بین المللی برای ایجاد حائلی بین نیروهای مصر و اسرائیل وارد سینا شدند و سوریه به تنهایی در میدان مواجهه با اسرائیل رها شد.
[انور سادات]
پس ازجنگ،اولین کنفرانس صلح بین اعراب و اسرائیل،با نظارت شوروی و آمریکا،در ژنو سوئیس برگزار شد.ولی سوریه حضور در آن را نپذیرفت چرا که حافظ اسد درباره حقیقت نیتهای اسرائیل درباره بازپس دادن سرزمین های اشغال شده ی اعراب مشکوک بود.
به دلیل اینکه اسرائیل عقب نشینی از سرزمین هایی که اشغال کرده بود جز صحرای سینا را رد میکرد،این کنفرانس با شکست مواجه شد.ضمنا دلیل اینکه بازپس دادن سینا را می پذیرفت آن بود که می خواست مصر را از درگیری های اعراب اسرائیل جدا کند.
بعد از خروج مصر از صحنه درگیریها اعراب و اسرائیل،این امکان برای اسرائیل فراهم شد که همه تلاش هایش را متوجه جبهه شرقی درگیری هایش کند تا بتواند وضع منطقه ای مناسبی برای آن ایجاد نماید.حافظ اسد در نیت آمریکایی ها شک داشت و معتقد بود که اسرائیل تلاش دارد هیمنه خودش را بر خاور میانه و خصوصا سوریه طبیعی،آن هم بر ضرر عرب ها و به ضرر سوریه،بگستراند.
در سال 1979،بعد از آنکه مصر معاهده صلح انفرادی ای را با اسرائیل منعقد کرد،به شکل نهایی از صحنه درگیری های اعراب و اسرائیل خارج شد و بدین شکل جبهه شرقی را در معرض تهدیدات اسرائیل رها کرد،خصوصا در سایه توازن قوایی که به شکل عظیمی به نفع اسرائیل میل می کرد.
[انور سادات،جیمی کارتر(رئیس جمهور وقت آمریکا) و مناخیم بگین (نخست وزیر وقت اسرائیل)
در کمپ دیوید در خلال مذاکرات صلح 1979 میلادی]
درپاسخ به این،سوریه تصمیم گرفت یک«جبهه عدم پذیرش»[الجبهة الرفض]ازکشورهای مخالف صلح مصر واسرائیل تشکیل دهد و ضمنا تلاش نمود جبهه ی شرقی ای برای مواجه با اسرائیل ایجاد کند.
درسایه خروج مصر ازصحنه درگیری های اعراب و اسرائیل،قدم اولی که حافظ اسدبرای مواجهه با اسرائیل در نظر گرفته بود آن بود که تلاش کند سوریه بزرگ را از طریق یکی کردن سوریه و لبنان و اردن وسازمان آزادیبخش فلسطین،دریک جبهه سیاسی ونظامی واحد، ایجادکند.سوریه می ترسید که لبنان یا اردن یا سازمان آزادیبخش فلسطین هم به مصر بپیوندند و به شکل منفرد با اسرائیل معاهده صلح امضا کنند و یا،یکی دیگر از طرف ها(خصوصا سازمان آزادیبخش فلسطین)تشنجات با اسرائیل را افزایش دهد و این چیزی بود که می توانست سوریه را به جنگی که برای ورود به آن آماده نبود وارد کند.
[یاسر عرفات]
و در نتیجه تجربه تلخی که با انور سادات داشت،حافظ اسد به هیچ کدام از رهبران عرب اعتماد نمی کرد فلذا ترجیح می داد بر کشورهای همسایه سوریه و خصوصا لبنان و اردن و سازمان آزدیبخش فلسطین سیطره پیدا کند به جای آنکه با آنها به عنوان یک شریک برخورد کند.
حافظ اسد به رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین یاسر عرافات اعتماد نداشت و معتقد بود عرفات در سر دارد اگر برایش مسیر شود به سادات بپیوندد و حکومت خودگردانی که در کمپ دیوید به فلسطینی ها پیشنهاد شده را (در صورتی که مخالفت فعلی اکثریت دیگر سازمان های مبارز فلسطینی با آن نباشد) بپذیرد.
[یاسر عرفات در کنار انور سادات]
عقب نشینی مصر از صحنه درگیریهای اعراب و اسرائیل وبرتری نظامی اسرائیل موجب می شد سوریه احساس امنیت نکند.همین موجب شد که حافظ اسد تلاش کند از طریق حمایت از ارتش سوریه با نفرات و امکانات نظامی پیشرفته،نوعی توازن استراتژیک با اسرائیل ایجاد نماید تا بدین ترتیب ارتش سوریه بتواند در صورت آغاز شدن جنگی جدید با اسرائیل در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی بایستد.و حافظ اسد سعی داشت توازن نظامی با اسرائیل را با حمایت شوروی برقرار کند.
شورشهای ضد حکومت اسد در سوریه
وقتی که مصر معاهده دوم سینا را با اسرائیل منعقد کرد،عربستان سعودی و آمریکا با حمایت از اخوان المسلمین سوریه(که شروع به عملیات مسلحانه ضد نظام سوریه کرده بود) موجبات ایجاد نگرانی هایی در سوریه شدند. تا سال 1982،با دشمنی های رو به رشدی از جانب این گروه مواجه هستیم.
برای بی طرف نگاه داشتن دمشق در این درگیری ها،اسد بورژوازی دمشق را از طریق افزایش واردات راضی کرد،وارداتی که در سال 1975 حدود یک میلیارد لیره سوریه بود و در سال 1976 به حدود 3 میلیارد و 630 میلیون لیره سوریه رسید و میزانش در سال 1980میلادی به 4 میلیارد و 170 میلیون لیره سوریه بالغ شد.این امری بود که به نوبه خود حمایتی که اخوان المسلمین از جانب تجار دمشقی دریافت می کردند را تضعیف کرد. این چیزی است که چرایی مشارکت نکردن دمشق در شورش شهرهای شمال سوریه علیه نظام حافظ اسد را توضیح می دهد یعنی همان شورش هایی که وقایع شهر حما در سال 1982 آخرین حلقه آن بود. البته در بین خود رهبران اخوان المسلمین هم نوعی ناهمگونی وجود داشت که منعکس کننده تناقض دائم بین جنوب سوریه با محوریت دمشق و شمال سوریه با محوریت حلب بود:دمشقی های اخوان المسلمین به رهبری «عصام عطار» کمتر رادیکال بودند و برخورد نظامی با نظام اسد را رد می کردند،در حالیکه رهبران برخاسته از شهرهای شمالی سوریه و در رأسشان مرشد عام فعلی اخوان المسلمین سوریه «محمد ریاض خالد الشقفة» برخورد نظامی با نظام را تأیید می کردند.
[محمد ریاض خالد الشقفة (رهبر فعلی اخوان المسلمین سوریه)]
آنچه پیشرفت وضعیت اخوان المسلمین در خلال دهه هفتاد میلادی را توضیح میدهد در درجه اول وضع تورمی ای است که اقتصاد سوریه با آن مواجه بود و این چیزی بود که تأثیری بسیار بسیار زیاد بر روی طبقه متوسط در شهرها داشت.فلذا محبوبیت اخوان المسلمین بین افراد طبقه متوسط شهری که وضعیت اقتصادی خود را رو به عقبگرد می دیدیدند افزایش می یافت.
درضمن،طبقه بورژوازی شامی از نظام حافظ اسدکه منافع آن را حفظ کرده بود استفاده می کرد در حالیکه بورژوازی شهرهای شمالی سوریه مانند حلب و حما و حمص ضرر کرده بودند و این چیزی بود که در حمایت این شهرها از جنبش مسلحانه اخوان المسلمین سوری نقش داشت.
ضمنا فعالیت های اخوان المسلمین دارای بعدی منطقه ای هم بود:درحالیکه حمایت های سعودی در برانگیختن دمشق بر نظام اسد ناکام مانده بود،رئیس جمهور عراق صدام حسین نقش بزرگی در در حمایت مالی و تأمین سلاح از شهرهای شمالی در مواجهه شان با نظام اسد داشت.و این چیزی است که چرایی عصیان شهرهای شمالی و در رأسشان حما را بر اسد در حالیکه دمشق کماکان به او وفادار بود روشن می کند.
:: موضوعات مرتبط:
تاریخی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1