آیت الله احمد مجتهدی طلاب و نیت صحیح داشتن حالا که آمده ای طلبه شدی،نیتت را درست کن،یعنی نیتت باید خالص برای خدا باشد،نه این که حالا پدرت تو را مجبور کرده،آمده ای و طلبه شدی،یا این که پدر میخواهد بعد از خودش محراب از دست نرود،تو را فرستاده طلبه شوی، یا برای کارت معافی آمده ای،یا برای گرفتن شهریه آمده ای،یا با خودت گفتی:حالا که پشت کنکور گیر کرده ایم،برویم طلبه شویم،یا از خانه بیرونت کرده اند آمده ای حوزه،یا بیکار بوده ای آمده ای سرگرم بشوی،یا این که بخواهی رئیس بشوی،یا مقامی یا شهرتی به دست بیاوری،یا مرجع بشوی؛این ها هیچ فایده ندارد،باید خالص خالص و برای خدا باشی.بگو: خدایا آمده ام آدم شوم و بعد از این،دست عده ای را بگیرم.حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) را در حرم امام حسین(علیه السلام) دیدند که گریه میکند و به امام میگوید:آقا جان من مجتهد شده ام، ولی میخواهم آدم بشوم.گفتند:ملا شدن چه آسان،آدم شدن چه مشکل.حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) فرمودند:ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است.این به خاطر این است که ما در فکر آدم شدن نیستیم.دعاکنید آدم شویم و بمیریم.برسیم و بمیریم.دعا کنیم بارِمان را به مقصد برسانیم و بمیریم.می گویند:
مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری(ره) نشسته بودند،الاغی آمد.بارش را خالی کردند.الاغ به شیخ نگاه کرد و گوش هایش را تکان داد.شیخ ابتدا گریه شدیدی کردند،سپس فرمودند:گویا این الاغ با زبان حال به من گفت:من بارم را به مقصد رساندم،آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده ای؟!
شخصی وارد روستایی شد،دید همه قبرها جلوی درِ خانه هاست و سِن مرده ها کم است؛ یکی شش ماه،یکی یک سال،یکی سه سال،یکی ده روز.از شخصی پرسید:جریان چیست؟ در جواب گفت:ما اینجا مرده ها را جلوی خانه دفن می کنیم که هر روز وقتی از خانه بیرون می آییم،به یاد مرگ و آخرت بیفتیم و از خدا بترسیم و در روز،حواسمان جمع باشد و کارهایمان را میزان کنیم و این که می بینی عمرها کم است،علتش این است که ما عمر را از روزی حساب می کنیم که شخص بیدار شود و خودش را بشناسد(و دست از گناه و معصیت بکشد(.اگر این طور باشد،عقیده من این است که ما غالباً سقط جنین شده ایم و اصلا عمری نداریم.دعا کنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم،و بفهمیم از کجا آمده ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت.حضرت علی (علیه السلام(فرمودند:
«رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَفی أینَ وَ إلی أینَ»1 گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو:«من کی هستم».2 حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام(فرمودند:تعجب می کنم از کسی که به دنبال گمشده خویش میگردد،ولی به دنبال خودش نمی گردد.3 ما خودمان را گم کرده ایم.تا به حال گشته ای خودت را پیدا کنی؟ صمت صمت یعنی سکوت. حرف هایی که فایده ندارد،نزن.روایت شده است که در جنگ احد،یکی از اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) پسری داشت که شهید شد،و آن پسر از گرسنگی سنگی را به شالی بسته و به شکم خود محکم بسته بود (تا کمتر احساس ضعف و گرسنگی کند) و چون مادر بر شهادت او مطلع شد،بر بالین او آمده و نشست و خاک از رخسار او پاک میکرد و می گفت: ای پسرم! بهشت بر تو گوارا باد.حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) فرمودند:تو چه میدانی که می گویی بهشت بر او گوارا باد(شاید اهل بهشت نباشد).شاید عادت به سخنان بی فایده داشته است.4 خداوند متعال می فرماید:
«ما یلفِظُ مِن قَولٍ إلا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتِیدٌ»؛5 هیچ کلامی از دهان شما بیرون نمی آید،مگر این که نگهبانی آماده است و آن را ضبط می کند.نقل می کنند:طلبه ای از دنیا رفت،چون او را در خواب دیدند، پرسیدند:حالت چطور است. او گفت: مواظب اعمال و گفته های خود باشید؛ زیرا حساب و کتاب خدا بسیار دقیق است.یک روز که باران می بارید، من گفتم:به به عجب باران به موقعی! هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و به من می گویند: مگر ما باران بی موقع هم داشته ایم؟6 حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:
«ایاکَ وَ فُضُولَ الکَلامِ فَإنَّه یظهِرُ مِن عُیوبِکَ ما بَطَنَ وَ یحَرِّکُ عَلَیکَ مِن أَعدائِکَ ما سَکَنَ»؛7 از حرف زائد و بیهوده دوری کن؛چرا که عیوب پنهان تو را آشکار می کند و دشمنان تو را،که با تو کاری ندارند،بر علیه تو تحریک می کند.
وقتی ما طلبه بودیم،همین که چند نفر جمع می شدیم،هم مباحثم مرحوم حاج شیخ محمود تحریری مفاتیح را دست یکی از رفقا که صدای خوبی داشت،میداد و می گفت:از مناجات خمسه عشر بخوان.این مناجات باعث می شد که از سخنان بیهوده خودداری کنیم.شخصی نزد آیت الله العظمی سیداحمدخوانساری(ره) آمد و یک ساعت با آقا صحبت کرد.
آقا فقط با یک بله جواب او را دادند.8 بعضی علوم هستند که جز از راه سکوت نمیشود به آنها رسید.غرض این که حرف های زائد را از کلامت خارج کن و هر حرفی را که نمی دانی،نگو و آن چه را هم میدانی،همه اش را نگو9 و ضمنا به هر کس هم نگو.مخفی نماند که سخن گفتن بی فایده وقتی است که سخنی بگویی که اگر آن را نگویی،ضرری به دین و دنیای تو نمی رسد و گفتن آن نیز نفعی برای هیچ کس نداشته باشد.جوع جوع یعنی گرسنگی.اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی تهی از حکمتی به آن علت که پُری از طعام تا بینی غذا کم بخور و تا گرسنه نشده ای،نخور،و هنوز سیر نشده ای،دست بکش.
حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)به امام حسن(علیه السلام)فرمودند:آیا به تو یاد بدهم چهار خصلت را که به سبب آن ها از طبیب بی نیاز شوی؟ امام حسن(علیه السلام) عرض کردند:بله.حضرت فرمودند:بر سر طعام منشین،مگر وقتی که گرسنه هستی و تا هنوز به غذا اشتها داری،بلند شو و غذا را خوب بجو و هنگامی که خواستی بخوابی،به بیت الخلاء برو که اگر این ها را انجام دهی،از طب بی نیاز می شوی.مخصوصا غذای طلبه باید سبک باشد.وقتی ما طلبه بودیم،شب ها قدری میوه میخوردیم که سحر بتوانیم بلند شویم.
ظهرها هم غذای سبکی میخوردیم،گاهی سیب زمینی را در ماست می کوبیدیم و نمک می ریختیم و این الویه ما می شد.گاهی هم آب دوغ خیار،گاهی هم اشکنه درست میکردیم و میخوردیم.گوشت زیاد نخورید.حضرت امیر مؤمنان علی(علیه السلام)گوشت کم میخوردند و می فرمودند:«لاتَجعَلُوا بُطُونَکُم مَقابِرَ الحَیوانِ»؛11 شکم هایتان را قبور حیوانات نکنید.امروزه با این همه غذاهای مفصل و چرب و نرم و چلو کباب و نوشابه و...شیخ انصاری(ره) درست نمی شود.غذاهای ما امروز طاهر واقعی نیست و همین هم اثر دارد.امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«أَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَة»؛12 با ورع ترین مردم کسی است که هنگام شبهه توقف کند.یعنی دقت کند.مبادا این لقمه و یا این غذا حرام باشد.13 هر غذایی را نخور.در حلال و حرام وسواس داشته باش،ولی در طهارت و نجاست وسواسی نشو.هرجایی مرو.در غذای شبهه ناک بگو شاید حرام باشد و نخور،ولی در طهارت و نجاست شک نکن و بگو ان شاء الله پاک است و هر جا که علم و یقین داشتی به حدی که قسم حضرت عباس (علیه السلام) بخوری که نجس شده است،آن چیز نجس میشود والا پاک است.
البته زیاد درحلال و حرام وسواسی مشو و الاّ غذا گیر نمی آوری.همین که از بازار مسلمان ها چیزی را می خری،حلال است.دیگر چه کار داری،بسم الله گفته اند و سر بریده اند یا نگفته اند.چه کارداری دستگاه سربریده یا غیردستگاه.زیاد وسواسی نباش،که گرفتارمی شوی.وقتی مرحوم آیت الله اثنی عشری،صاحب تفسیر معروف اثنی عشری،را به زندان بردند،ایشان غذای زندان را نخوردند و فرمودند:همان نان و پنیر خودم را از خانه برای من بیاورید.وقتی آیت الله حاج شیخ محمدتقی بافقی(ره) را به زندان بردند،ایشان هم غذای زندان را نخوردند و به سربازی پول میدادند و می فرمودند:از بیرون برایم غذایی تهیه کن.14
سگ ها هم نمی خوردند:بهلول شب ها در خرابه می خوابید. روزی از طرف هارون الرشید برای او غذایی آوردند. او گفت:نمی خواهم،ببرید بریزید جلوی سگ ها.گفتند:هارون این غذا را فرستاده است.بهلول گفت:آرام حرف بزنید،اگر سگ ها بفهمند این غذای هارون است،آنها هم نخواهند خورد.می گویند:قبل از انقلاب شخصی سیب خرید،ولی بعد از خریدن فهمید که سیب ها از باغ شاه چیده شده است.لذا سیب ها را آورد و به میوه فروش پس داد.پولش را هم نگرفت و رفت.
شخصی گفت:زمان شاه مرغ های بسته بندی شده را از خارج برای ما می آوردند و به زور به ما می فروختند که ما به مردم بفروشیم،ولی چون ذبح شرعی نشده بود،من نمی فروختم و در خرابه ای می ریختم.
تاجری آیت الله العظمی مرعشی(ره) را به مهمانی دعوت کرد.ایشان بعد از مهمانی شب،در خواب حضرت مهدی(علیه السلام) را دیدند که فرمودند:دستت را سر هر سفره ای دراز مکن.وقتی ایشان تحقیق کردند،فهمیدند مال صغیر در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بیشتر از قبل،دقت میکردند و به هر مهمانی نمی رفتند.
به منزل شخصی رفتم،شب در خواب دیدم که در غذایم فضله موش است؛لذا فهمیدم غذای او شبهه ناک بوده است.وقتی آیت العظمی گلپایگانی(ره) طلبه بودند،ظهرها چند طلبه جمع می شدند و غذاهایشان را روی هم می ریختند و می خوردند،ولی ایشان غذایشان را داخل غذاهای آن ها نمی کردند و می فرمودند:
از کجا معلوم پدر و مادر این ها راضی باشند که من از غذای آن ها بخورم.16 زمانی که شیخ انصاری(ره(طلبه بودند،مهمان طلبه دیگری شدند.
شیخ به طلبه پولی داد که وقتی نان میخری،یک نان هم برای من بخر.طلبه رفت و نان خرید.شیخ دید نان،شیره ای شده است.پرسید:پول شیره را از کجا آوردی؟ طلبه گفت:نسیه خریدم.شیخ فرمود:از کجا معلوم زنده باشیم و پول این شیره را بدهیم.لذا از قسمتی که شیره ای نبود، استفاده کرد.
شمیم یاس
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1