هر سحر منتظر یار نباشـم چه کنم
من اگـر منتـظر یار نباشـم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشـم چه کنم؟
عده ای بر سر آنند اسیـرت نشوند
من برآنم که گرفتار نباشم چه کنم؟
تو چه کردی که من از خواب وخوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشـم چه کنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عـاشق روی تو نباشــم چه کنم؟
ابرویت تیغ مصرٌی است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشـم چه کنم؟
خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟
من اگر مثل تو هرصبح وغروبی آقا
فکر بین در ودیـوار نبـاشـم چه کنم؟
علی اکبر لطیفیان
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 322
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3