بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش
مِهر مُـرد و ماه در زنجیـر شد ما را ببخش
راوی این قصـه از یعقـوب یــادی هم نکـرد
یوسف این قصه دیگر پیر شد ما را ببخش
نازنینـا عـدل مـا را کشت،تـو دیگر مکش
مهربانا ظلـم عالم گیر شد مـا را ببخش
ازحدیث قدسی چشمت کسی شرحی نخواند
مصحـف زلـف تــو بـد تفسیـــر شد مـا را ببخش
ما ندانستیـم راز عقل و سرّ عشق چیست
عقل مُرد و عاشقی تحقیر شد ما را ببخش
تیرمان بر سنگ خورد و خون مان بر خاک ریخت
سهم مان دنیـــای پــر نخجیــر شد ما را ببخش
مدتی گر عاشقی از یـاد رفت از مـا مـرنـج
انـدکی گر مثنـوی تأخیـر شد مـا را ببخش
علیرضا قـزوه
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0