بسم الله الرحمن الرحیم
تن خــاکی هوس خـانه تکانی دارد
گویی از یار سفر کرده نشانی دارد
دوست دارد که دمی سفره دل بگشاید
پـای دل را که فـرو مانده به گل بگشاید
فرش دل را به ره یار همی بگشایم
بهــر مهمانی دلـدار همی بگشایم
بهـــــر مهمانی آن غــــایب حــاضـر همه جا
او که بوده است به هر کار تو ناظر همه جا
او کـه آبــادی احــوال خـرابـــــم از اوست
وقت بیداری و هر لحظه خوابم از اوست
ای که جانم همه جا از تو صفا می گیرد
در تب عشق تو می میرد و پا می گیرد.
هر کجا صحبت نـور است تو خود آنجایی
حرفی از باب ظهور است تو خود آنجایی
اللهم عجل الولیک الفرج
درویش
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0