سعی کردم که شود یـار ز اغیـار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امـروز جـدا میشود آن یار عزیـز
همچو جانی که شـود از تن بیمار جدا
گر جدا مانـم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا،دیده ی خونبار جدا
زیـر دیــوار سـرایش تن کاهیـده ی مـن
همچو کاهیست که افتاده ز دیـوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی تـوانـم که شـوم از تـو بـه یک بار جـدا؟
دوستـان،قیمت صحبت بشناسید،که چرخ
دوســتـان را ز هـم انـداختـه بســیـار جـدا
غیر آن مه،که هلالی به وصالش نرسید
مـا دریـن بـاغ نـدیـــدم گـل از خــار جـدا
هلالی جغتایی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1