یاد دارم در غــروبی سرد سرد !
میگذشت از كوچه ما دوره گرد!
داد میــزد: كهنـه قالی می خرم !
دست دوم جنس عالی می خرم!
كاسه و ظرف سفالی می خرم!
گر نداری،كـوزه خالی می خرم!
اشک در چشـمان بـابـا حلقـه بست،
عاقبت آهی كشید بغضش شكست:
اول ماه است و نـان در سفره نیست،
ای خدا شکـرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود!
اتـفــاقــاً مــادرم هـم روزه بـود،
خواهرم بی روسری بیــرون دوید!
گفت:آقا سفره خالی می خرید؟
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0