مكه مملو از شعب است و از قديم،اين ضرب المثل مشهور بوده كه:«أهل مكه اعلم بشعابها،اهل مكه به شعبهاى خود آگاهتر از ديگرانند».ساكنان مكه كه عبارت از طوايف مختلف بودند،هر كدام در يكى از اين شعب ها سكونت داشتند. (1) به همين مناسبت هر شعبى را به نام آن طايفه مىشناختند.آنچه كه به نام ابى طالب معرفى شده در آغاز به عنوان شعب ابى يوسف معروف بوده و گويا در عصر بعثت،شعب ابى طالب نام گرفته است،بعدها شعب بنى هاشم ناميده شده و در حال حاضر با نام«شعب على(ع)»شهرت دارد.اين شعب در شرق كعبه معظمه،در ميان كوه ابوقبيس و شعب ابن عامر قرار دارد (2)و فاصله تقريبى آن با كعبه بين دويست تا سيصد متر است.مورخان پس از واقعه هجرت به حبشه،از شعب ابى طالب و حصار بنى هاشم در آن سخن مى گويند.
از ميان مورخان،ابن سعد تاريخ دقيقى را براى آغاز اين محاصره که معناى آن را در ادامه توضيح خواهيم داد ياد كرده و آن نخستين روز ماه محرم سال هفتم بعثت است. (3)چند روايت از اين حكايت در دست است كه به احتمال يكى از كاملترين آنها روايت موسى بن عقبه از زهرى از قطان است،ابن اسحاق نيز شرحى از اين رخداد آورده و ابن سعد مجموع چند گزارش را در هم آميخته و ماحصل ماجرا را به اختصار آورده است.
نخستين مسأله دليل اقدام قريش در قطع روابط با بنى هاشم است،قطان مى گويد:زمانى كه قريش دريافتند تلاشهاى آنان در محدود كردن رسولخدا(ص)ناموفق بوده،در صدد كشتن آن حضرت بر آمدند.اقدام به اين كار تنها وقتى ميسر بود كه بنى هاشم و در رأس آنان،ابو طالب راضى به آن باشد.زيرا در صورت نارضايتى آنان،قريش گرفتار يک جنگ داخلى نامحدود مىشد.بدين جهت،از ابو طالب خواستند تا ديه قتل پيامبر(ص)را دو برابر از آنان دريافت كرده و فردى غير قريشى او را به قتل برساند (4) [تا مشكلى در داخل قريش بهوجود نيايد].ابو طالب به شدت با خواسته آنان مخالفت كرده و از«بنى عبد المطلب»خواست تا داخل شعب خود شده و از جان رسول خدا(ص)دفاع كنند.آنانـبه جز ابو لهب و ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب كه به شعب نيامدند (5) ـهمگى سخن ابو طالب را پذيرفتند.در اين وقت،قريش تصميم گرفتند تا پيوندهاى اقتصادى،خانوادگى،دوستى و رفت و شد خود را با آنان قطع كنند.در اين باره پيمانى نيز نوشتند و عهد بستند تا هيچ گونه صلحى را از بنى هاشم نپذيرند و هيچ گونه رأفت و مراودتى با آنان نكنند مگر زمانى كه آنان،حاضر شوند رسول خدا(ص)را به مشركان تسليم كنند تا او را بكشند. (6)
اين گزارش نشان مى دهد كه هدف اصلى قريش و هم پيمان آنان در اين امر(كنانىها) (7) تحت فشار گذاشتن بنى هاشم براى تسليم رسول خدا(ص)به آنان بوده است.به اين ترتيب تصميم به رفتن داخل شعب نيز از سوى ابو طالب بوده و هدف عمده اش حفظ جان پيامبر(ص)و نشان دادن يكپارچگى بنى عبد المطلب در دفاع از آن حضرت بوده است.
روايت ابن اسحاق چنين است:زمانى كه قريش دريافتند كه اصحاب رسول خدا(ص)در شهرى ديگر با امنيت كامل استقرار يافتند و نجاشى نيز پناهندگان را تحت حمايت خود قرار داده است،و از سوى ديگر كسانى چون عمر و حمزه مسلمان شده و اسلام ميان قبايل رو به گسترش است،مجلسى تشكيل داده و تصميم گرفتند تا پيمانى بر ضد بنى هاشم و بنى عبد المطلب منعقد كنند،بر اين اساس كه با آنان مناكحهاى نكرده[نه دختر دهند و نه دختر بگيرند]و مبايعهاى با آنها نداشته باشند.ابن اسحاق مىافزايد:اين امر سبب شد تا بنى هاشم نزد ابو طالب رفته و در شعب او،گرد هم جمع شوند.ابو لهب از آنان جدا شد و به قريش پيوست. (8) تفاوت مختصر اين دو گزارش آشكار است.در گزارش ابن اسحاق سخن از كشتن رسول خدا(ص)به ميان نيامده است.آنچه مسلم است اين كه بنى هاشم خود به شعب رفتهاند. (9) به علاوه در متن پيمان قريش مسأله محاصره جغرافيايى نيامده است.اين امر بايد دليل خاصى داشته باشد.يک دليل آن اين كه آنان چارهاى جز رفتن به داخل شعب نداشتند زيرا پس از آن پيمان نمىتوانستند با كسى مراوده و روابطى داشته باشند.اما دليل مهمتر،مسأله دفاع از جان رسول خدا(ص)است.در ادامه گزارش بيهقى و نيز عروة بن زبير آمده است كه ابو طالب در شعب،شبها رسولخدا را در بستر خود مى خوابانيد در وقت خواب خود نيزكسانى از بنى هاشم را در بستر رسولخدا(ص)مى خوابانيد و آن حضرت را به بستر آنان مى فرستاد. (10)اين اقداما،اين امر را تأييد مى كند كه قريش مصمم به قتل آن حضرت بودهاند.گزارش بلاذرى و نيز روايت عروة بن زبير همانند خبر دلائل النبوه از قطان،حكايت از توطئه كشتن رسولخدا(ص) دارد.در خبر اين دو آمده است:وقتى ابو طالب اصرار آنان را در قتل آن حضرت ديد،بر جان حضرت ترسيد و به دنبال آن بنى هاشم را به شعب برد. (11)
گزارش ابن سعد اين است كه تصميم قريش ناشى از خشمى بود كه از آرامش مهاجرين در حبشه داشتند و لذا تصميم به محدود كردن بنىهاشم گرفتند. (12) روشن است كه آنان از مسأله حبشه به شدت خشمگين بودهاند.اشاره كرديم كه تنها بنى هاشم و بنى عبد المطلب داخل شعب ابى طالب بودهاند نه همه مسلمانان.عنوانى كه بيهقى براى اين بخش آورده،نشانگر آن است كه باقى مانده اصحاب رسول خدا(ص)نيز داخل شعب شدهاند. (13) اما اين امر درست نيست.
دشواريهاى داخل شعب را برخى از سيره نويسان گزارش كردهاند.كسانى كه داخل شعب بودند نمىتوانستند ما يحتاج خود را تهيه كنند زيرا هيچ كس حاضر به معامله با آنان نبود.به علاوه در آن شرايط سخت،تهديدات ديگرى نيز وجود داشت.در فضيلت هاشم بن عمرو آمده است كه شبها،خوراكى بر شتر خويش مىنهاد و تا نزديكى شعب رفته افسار شتر را از سرش در مىآورد و به پهلوى او مىزد تا به داخل شعب برود. (14) مشكل«طعام»سبب شده بود تا حاضرين در شعب گرفتار گرسنگى شوند.در نقلهاى ديگرى آمده است كه قريش«قطعوا عنهم الماده و الميرة»راه ورود طعام و آب را بر روى آنان بستند. (15)
بلاذرى و ابن سعد گويند:در مدت سه سالى كه آنان در شعب بودند،از موسم حج تا موسم بعدى نمى توانستند از شعب خارج شوند تنها در موسم از شعب بيرون مى آمدند.فرزندان آنان در شعب به قدرى دچار سختى بودند كه صداى ناله آنان از بيرون شعب شنيده مى شد. (16) يكبار كه عباس براى خريدن طعام از شعب بيرون آمد،ابو جهل قصد او را كرد اما خداوند او را نجات داد. (17)درآن زمان عباس مسلمان نبود و تنها به دليل حمايت خانوادگى از رسول خدا(ص) همانند برخى ديگر از بنى هاشم در شعب وارد شده بود.
از گزارش بعدى بلاذرى نيز به دست مى آيد كه قريش و به ويژه ابوجهل مراقب بوده اند تا كسى چيزى به آنان نفروشد.خديجه به زمعة بن اسود پيام فرستاد كه ابو جهل مانع از خريد آنان مى شود.
همين مسأله و آه و نالههاى فرزندان بود كه به تدريج دل برخى از متنفذان قريش را نرم كرد.به گزارش اسكافى،عليه عليه السلام به صورت پنهانى غذا براى داخل شعب مىآورده است . (18) در گزارش بيهقى آمده است:هر نوع طعامى كه از ناحيه مسافران در بازارهاى مكه عرضه مىشد آنان با سرعت هر چه تمامتر،آن را مىخريدند تا مانع از رسيدن آن به دست بنى هاشم شوند . (19) ابن اسحاق مىگويد:تنها از طرف برخى از قريش كه قصد صله رحم داشتند به صورت مخفيانه،چيزى براى آنها فرستاده مىشد. (20) امير مؤمنان در يكى از نامههاى خود به معاويه مىنويسد:پس مردم ماـقريشـخواستند پيامبرمان را بكشند و ريشه ما بر كنند و درباره ما انديشهها كردند و كارها راندند.از زندگى گوارامان باز داشتند و در بيم و نگرانى گذاشتند و ناچارمان كردند تا به كوهى دشوار بر شويم و آتش جنگ را براى ما بر فروختند.اما خدا خواست تا ما پاسدار شريعتش باشيم و نگاهدار حرمتش،مؤمن ما از اين كار خواهان مزدـالهىـبود و كافرما از تبار خويش حمايت مىنمود. (21)
اين وضعيت تا سه سال ادامه يافت گر چه در برخى منابع«سنتين»آمده است.احتمال آن هست كه در اصل«سنين»بوده و تصحيفى در آن صورت گرفته است. (22) نظام قبيلهاى در اصل بر پايه نسب و خويشى بود.قريش و بويژه برخى تيرهها،با وجود همه دشمنىشان با اسلام،به لحاظ مسايل قبيلهاى نمىتوانستند در آن شرايط نسبت به بنى عبد المطلب كاملا بىتفاوت بمانند.اكنون پس از گذشت سه سال كسانى احساس ناراحتى كرده و وجدانشان آنان را آزار مىداد.سيره نويسان نام چند نفر را ياد كردهاند كه تصميم گرفتند بنى عبد المطلب را از اين وضعيت ناراحت كننده خلاص كنند.سير واقعه نيز نشان داده بود كه اين اقدام مشركان نقشى در وادار كردن ابو طالب به تسليم پيامبر(ص)نداشته و او و ديگر بنى هاشم با تمام وجود از آن حضرت دفاع مىكنند.اين بدان معنا بود كه اين سياست شكست خورده و تنها يک سرزنش اخلاقى براى قريش بر جاى گذاشته است،آن هم قريشى كه ادعاى سرورى و سيادت و سخاوت نسبت به همه عربها دارد. (23)
همزمان با اين احساس،رسول خدا(ص)ابو طالب را از خورده شدن پيمان مشركين كه گفته شده در داخل كعبه آويزان بوده،آگاه كرد.اين يكى از معجزات آشكار رسول خدا(ص)بود.ابو طالب اطمينان كامل به سخن آن حضرت داشت،[لذا وقتى از رسول خدا(ص)شنيد گفت:اشهد أنک لا تقول الا حقا] (24) مشركان را خبر كرده و آنان پيمان را در آوردند.وقتى مشاهده كردند كه به جز عنوان«باسمک اللهم»پيمان توسط موريانه خورده شده شگفت زده شده و رسول خدا(ص)را متهم به سحر كردند . (25)
مجموع اين مسايل سبب شد تا آن تعهد از بين برود.گفته اند كه مخالفان اين عهد از قريش به طور مسلح قصد دفاع از بنى هاشم را داشتند. (26) بدين ترتيب ادامه اين ماجرا ميان خود مشركان نيز اختلاف افكنده و لذا كسانى چون ابو جهل نيز مجبور به سكوت شدند. (27) در خبر ابن اسحاق آمده است كه ابو جهل ابتداء در برابر مخالفان ايستاد.زهير بن ابى اميه درپاسخ ابو جهل گفت:ما از همان زمانى كه نوشته شد بدان راضى نبوديم.ديگران نيز سخن او را تأييد كردند. (28) ابو طالب كه تا اينجا با تمام توان از رسول خدا(ص)دفاع كرده بود ضمن اشعارى به ستايش اين افراد پرداخت.
ألا هل أتى بحرينا صنع ربنا
على نأيهم و الله بالناس ارود
فيخبرهم أن الصحيفة مزقت
و أن كل ما لم يرضه الله مفسد (29)
آيا بعد از رفتن مهاجران ما[به حبشه]كسى آنان را از صنع پروردگار ما آگاه كرد،خدايى كه با بندگان خود مهربان است.پس آنان را آگاه كند كه پيمان از بين رفت و هر آنچه كه خدا بدان راضى نباشد زايل شده است.ابو طالب پيش از آن در آغاز انعقاد اين پيمان قريش،ضمن اشعارى با نكوهش قريش اعتقاد عميق خود را به نبوت رسول خدا(ص)ابراز داشته و همين عقيده بود كه او را وادار به دفاع از اسلام كرد:
ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا
نبيا كموسى خط فى اول الكتب...
فلسنا و رب البيت نسلم احمدا
العزاء من عض الزمان و الاكرب. (30)
آيا نمىدانيد كه ما محمد را رسولى چون موسى يافتيم كه در كتابهاى نخستين آمده است. ..قسم به پروردگار اين خانه كه ما احمد را تسليم شدايد و مصايب روزگار نخواهيم كرد.
به هر روى اين پيمان از ميان رفت و بنى هاشم آزاد شدند تا در مكه با ديگران رفت و شد داشته باشند. (31) .اين امر به تعبير قاضى عبد الجبار يك پيروزى بزرگ بود. (32) اندكى پس از بيرون آمدن از شعب بود كه دو نفر از عزيزترين افراد پيامبر(ص)يعنى ابو طالب و سپس خديجه درگذشتند.ابو طالب در اول ذى قعده سال دهم بعثت و يا نيمه ماه شوال آن سال در حالى كه هشتاد و اندى سال داشت در گذشت.
خديجه نيز سى و پنج روز بعد از آن و يا به احتمال بيست و پنج،يا پنج و يا سه روز پس از ابو طالب رحلت كرد.آن دو را در قبرستان معلى در نزديكى قبور بزرگان بنى هاشم همچون عبد المطلب دفن كردند.سراسر اخبار سيره در دوران بعثت تا سال دهم هجرى،با نام ابو طالب پيوند خورده است.همه جا رد پاى او را در حمايت از رسول خدا(ص)شاهديم و اشعار فراوان وى را در يارى پيامبر(ص)اظهار ارادت به اسلام و نكوهش سردمدارانقريش در سيره ابن اسحاق و جز آن مىيابيم. (33)
در يكى از اشعارى كه گذشت و نيز اشعار ديگر او اعتراف صريح به نبوت و رسالت رسول اكرم (ص)آمده است. (34) ابن عبد البر و ديگران گزارش كردهاند كه ابو طالب در تمام مدتى كه رسول خدا(ص)در شعب بودند،شبها مراقب بود تا كسى به رسول خدا سوء قصد نكند. (35) اين نشانگر روحيه او در تمام اين ده سال است.قصيده راميه او نشانگر اوج حمايت او از رسول خدا است. (36) به نوشته همو پس از درگذشتـعليه الصلاة و السلام و رحمة اللهـابو طالب بود كه سفيهان قريش به آزار و اذيت رسول خدا پرداختند. (37)
كتاب: تاريخ سياسى اسلام، سيره رسولخدا(ص)،ص 358
نويسنده: رسول جعفريان
پى نوشتها:
1ـ نک:اخبار مكه ج 1 و 2 فهرست امكنه،ذيل عنوان«شعب»
2ـ معجم المعالم الجغرافيه فى السيره النبويه،ص 168،همانگونه كه در متن اشاره شده شعب على،به نامامام على(ع)مىباشد،نك:اخبار مكه،ج 2،ص 278
3ـ طبقات الكبرى،ج 1،ص 209
4ـ الدر فى اختصار المغازى و السير،ص 27
5ـ ابو لهب گفت:با اين اقدام خود،مىخواهد لات و عزى را يارى دهد.نك:ابن هشام،ج 1،ص 351،درباره ابو سفيان،نك:المغازى،ج 2،ص 806
6ـ دلائل النبوه،ج 2،صص 312ـ 311
7ـ نك:الدرر،ص 30
8ـ السيرة النبويه،ابن هشام،ج 1،صص 351ـ350،تاريخ الطبرى،ج 2،صص 336ـ335،سبل الهدى و الرشاد،ج 2،ص 502
9ـ در واقع بر اساس گزارش اول،به طور قطع مسأله اخراج در كار نبوده،نک:السيرة الحلبيه،ج 1،ص 337،اين امر حتى درباره گزارش دوم نيز درست است.
10ـ دلائل النبوه،ج 2،ص 312،مغازى رسول الله عروة بن زبير،ص 114،الدرر،ص 28
11ـ انساب الاشراف،ج 1،ص230،مغازى رسول الله لعروة بن زبير،ص 114،پس از آن بلاذرى گزارش قتل را به عنوان، نقلى ديگر در بيان دليلى ديگر در دخول در شعب آورده،نك:انساب،ج 1،ص 232
12ـ طبقات الكبرى،ج 1،ص 208،انساب الاشراف،ج 1،ص 23
13ـ دلائل النبوه،ج 2،ص 311،[باب دخول النبى(ص)مع من بقى من أصحابه شعب ابى طالب].تا آنجا كهملاحظه شد خبر ديگرى اين عنوان را تأييد نمى كند.اسكافى معتزلى مى گويد در آن حال كه على(ع)با ديگر بنى هاشم در شعب بودند ابو بكر با خانواده اش در آرامش و امنيت بود نک:المعيار و الموازنه،ص 88
14ـ السيره النبويه،ابن هشام،ج 1،ص 375،انساب الاشراف،ج 1،ص 23،سبل الهدى و الرشاد،ج 2،ص 543،او گزارش مفصل ترى را از ابن سعد درباره او و برخورد قريش با او آورده است.
15ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 234،و نك:امتاع الاسماع،ج 1،ص 25
16ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 234،طبقات الكبرى،ج 1،ص 209
17ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 235
18ـ المعيار و الموازنه،ص 88
19ـ دلائل النبوه،ج 2،ص 312،الدرر،ص 28
20ـ السيرة النبويه،ابن هشام،ج 1،ص 353
21ـ نهج البلاغه،نامه 9
22ـ طبقات الكبرى،ج 1،ص 210،و السيرة النبويه،ابن هشام،ج 1،ص 353،قاضى عبد الجبار مدت ماندن در شعب را چهار سال دانسته است،نك:تثبيت دلائل النبوه،ص 362
23ـ در خبر ابن اسحاق(السيرة النبويه،ج 1،ص 377،سبل الهدى،ج 2،ص 544)آمده كه مخالفان صحيفه خطاب به مردم مكه گفتند:آيا ما غذا بخوريم،لباس بپوشيم اما بنى هاشم در معرض هلاكت بوده هيچ چيز به آنها فروخته نشده و از ايشان چيزى خريدارى نشود،به خدا ما تا وقتى كه اين صحيفه ستمگرانه پاره نشود ساكت نخواهيم شد.
24ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 234
25ـ دلائل النبوة،ج 2،ص 5313
26ـ طبقات الكبرى،ج 1،ص 210
27ـ زمانى كه ابو جهل،حكيم بن حزام را ديد كه غذا به داخل شعب مىرود جلوى او را گرفت .ابو البخترىاز او دفاع كرد و گفت براى عمهاش[خديجه]مىبرد.ابو جهل و او درگير شدند و ضربتى بر سر ابو جهل خورد آنها صداى ماجرا را بلند نكردند مبادا مسلمانان خشنود شوندنک :سبل الهدى و الرشاد،ج 2،ص 504
28ـ السيرة النبوية،ابن هشام،ج 1،ص 376
29ـ الاستيعاب،ج 2،ص 92،تاريخ دمشق،ج 19،ص 43،به نقل از:ديوان ابى طالب،ص 47
30ـ السيرة النبويه،ابن هشام،ج 1،ص 352،سبل الهدى و الرشاد،ج 2،ص 503
31ـ الدرر،ص 32[فلما أفسد الله صحيفة مكرهم،خرج النبى(ص)و رهطه فعاشروا و خالطوا الناس]
32ـ تثبيت دلائل النبوه،ص 363
33ـ اشعار ابو طالب در قرن چهارم هجرى توسط عبد الله بن احمد مهزمى گردآورى و با عنوان ديوان شيخ الاباطح ابى طالب با تحقيق استاد شيخ محمدباقر محمودى چاپ شده است.
34ـ ديوان ابى طالب،صص 70ـ 69
35ـ الدرر ص 28،سبل الهدى و الرشاد،ج 2،ص 504
36ـ نک:سبل الهدى و الرشاد،ج 2،صص 508ـ 506
37ـ الدرر ص 32،عيون الاثر،ج 1،ص .225
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 375
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2