ای خدا شكرت صفايم داده ای
بر مزار پــــــــــاوه راهم داده ای
غربت چمران نشانم داده ای
از گنــــــاه دون نجاتم داده ای
تا ابـد نــوسود و يادش در دلم
شد عجين حـاج همت در گِلم
چهـــره احمــــد برايـم آرزوست
تــا ابـد ذكـرش رفيقان آبروست
ای خدا شكرت كه عرشی گشته ام
از تمـــــام فــرش دنيـــــا رستـــــه ام
از گناه شهر خـود دل خسته ام
دل ز جـاه دون دنيــــا كنــــده ام
چـــون دلم در قله ها جــا مانده است
محسن از جنت مـرا هم خوانده است
قلـب من بازی درازی گشته است
از می ناب شـهيدان گشته مست
يــوسف زهــــرا شد آنجا بر فراز
من فـدای خال رخسارش شدم
ای خــدا شكرت شدم شيدای دوست
اشـک سوزان و دل نشان روی اوست
در قلاويـــزان دو چشـم شد خجـل
واله و شـــيــدا شــدم از عمـق دل
بار ديگر مطلــع الفجــــری به پاست
قلب من هم در طلوعی با خداست
كن دعــا ياسر دلم سـالم شود
بــر مقــام پاكشــان عـالم شود
از گنـاهان دور گـردم ای خـدا
بــا شـهيدانت بمـــانم آشــنا
بند غفلت را ز جسـم باز كن
بر ولــی امــر خود سرباز كن
ای خــدا شـرمنده يـاران مكن
حق زهرا اين دلم ويـران مكن
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1