عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



روزی بهلول،نـزد خلیفه "هارون الرشید" نشستـه بود.

 

جمع زیادی از بزرگان هم خدمت خلیفه بودند.

 

طبق معمول،خلیفه هوس کرد سربه سر بهلول بگذارد.

 

در این هنگام صدای شیهه‌ی اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد.

 

خلیفه به مسخره به بهلول گفت:

 

بـرو ببین این حیوان چه میگوید،گویا با تو کار دارد.

 

بهلول رفت و بر گشت و گفت:

 

این حیوان میگوید:مـرد حسابی!حیف از تو نیست با این "خJرها" نشسته ای؟

 

زودتر از این مجلس بیــرون بــرو؛ ممکن است که: "خـریت" آنها در تـو اثـر کند!

 

 





:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 6 اسفند 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com