سلام
تا حالا شده با شهدا رفاقت کنی...؟
تا حالا شده وقتی دلت گرفته و بغض گلوتو فشار میده با شهدا خلوت کنی و دردو دلاتو
بهش بگی و اونا مثل یه دوست واقعی واقعی حرفاتو بشنون و زنگار از دلت پاک کنن...؟
یه بار امتحان کن پشیمون نمیشی این همه جاهای بیخود سرزدی و بجـایی نرسیدی اینم روش به امتحانش می ارزه.
برام دو آ کنید.
یا زهرا(س)
===================
آرام بخواب بسیجی من.
آرام بخواب پاسدار بی سر من آسوده بخواب سرباز تکه تکه شده من در میان این بیابان بی سر و صدا و آرام،میان این همه مین پاکسازی نشده و سیم های خاردار،مهمات
و اسلحه...آرام بخواب عزیز من.
میان این خاکریزهای آرام و خاموش بدور از زرق و برق شهرها بین این تکه های انفجاری میان کانال هایی انبوه از مهمات...آرام بخواب همراه من،ای عزیز تر از جان،آرام بخواب
که آسایش و راحتی فقط در بطن همین بیابان هاست.
بسیجی،به نظر من همین جا که هستی باش.
اصلاً طرف شهر نیـا وگرنه آنچنان دلت میگیرد که از آمدن پشیمان میشوی...شما اینجا خوابیده اید و در شهر برای پست و مقام و پول و بنز و ویلا بر سر هم می زنند.
شما اینجا خفته اید و حال آنکه در شهر عده ای از اِسمِتان نردبان ساخته اند.
عزیز من؛چندین سال در سرمای زمستان و گرمای تابستان بیابان فکه آرمیده ای...چندین سال است که سر از سجده ی نماز عشقت بر نداشتی و من پس از آن روز تلخ
پذیرش قطعنامه که از اینجا رفتم...دیگر پس از سالها دوری به دیدار تو آمده ام.
با چشمانی پر از اشک بر سر این خاکریز بین خمپاره ها و گلوله های آر.پی.جی.و مهماتی که این طرف و آن طرف افتاده اند. نشسته ام و به تـو می نگرم؛ای استخوان در
هم شکسته که هنوز چفیه ی خونی پوسیده بر گردنت مانده؛ با من سخن بگو!
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد ؛
خبــرم کن...
بهت قول نمیدم که...
میخندونمت
ولی می تونم باهات گریه کنم.
اگه یه روز خواستی در بری...
حتماً خبــرم کن...
قول نمیدم که ازت بخوام وایسی،
امّا می تونم باهات بیام.
اگه یه روز سراغم رو گرفتی
و خبــری نشد...
سریع به دیدنم بیا...
احتمالاً بهت احتیاج دارم...
و امّا...
اگه یه روزی دلت برام تنگ شد
میتونی بیای و منو ببینی
منو ببینی
تـو جایی به نام بهشت زهـرا...
:: موضوعات مرتبط:
دفاع مقدس ,
خاطرات شهدا ,
,
:: بازدید از این مطلب : 620
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0