از آن جمله فتوايى بود كه امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر كرد كه تفصيل آن بدين قرار است:
«زُرقان»(1)، كه با «ابن ابى دُؤاد»(2) دوستى و صميميت داشت،
میگويد: يک روز «ابن ابى دُؤاد» از مجلس معتصم بازگشت،در حالى كه بشدت افسرده و غمگين بود.
علت را جويا شدم.
گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش مرده بودم! پرسيدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جريان چه بود!
گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاک سازد.
خليفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد:
دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دليل آن چيست؟
گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَاَيْدِيْكُمْ»؛(3) (صورت و دستهايتان را مسح كنيد) تا مچ دست است.
گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مى گفتند:
دست دزد بايد از مچ قطع شود،ولى گروهى ديگر گفتند:لازم است از آرنج قطع شود،و چون معتصم دليل آن را پرسيد،گفتند:
منظور از دست در آيه وضو:«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَاَيْدِيَكُمْ اًّلىَ الْمَرافِقِ»؛(4) (صورتها و دستهايتان را تا آرنج بشوييد) تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟
گفت: اينها نظر دادند،مرا معاف بدار.
معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد.
محمد بن على گفت:
چون قسم دادى نظرم را مى گويم.اينها در اشتباهند،زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دست بايد باقى بماند.
معتصم گفت:به چه دليل؟
گفت:زيرا رسول خدا(ص) فرمود:
سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذيرد:صورت (پيشانى)،دو كف دست،دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا).
بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود،دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد،و نيز خداى متعال مى فرمايد:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»؛(5)(سجده گاهها) (هفت عضوى كه سجده بر آنها انجام مى گيرد) از آن خداست،پس،هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد)(6) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.
«ابن أبى دُؤاد» میگويد:
معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم!(7)،(8)
***************************************************************
1) . زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده كه مردى محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعى محسوب مى شده است.(مجلسى،بحار الأنوار،الطبعه الثانيه،تهران،المكتبه الاسلاميه، 1395 ه".ق،ج 50،ص 5،پاورقى).
(2) . ابن ابى دُؤاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسى، قاضى بغداد بوده است (مجلسى، همان كتاب، ص 5، پاورقى)
(3) . سوره مائده: آيه 5.
(4) . سوره مائده: آيه 5.
(5) . سوره جن: آيه 18.
(6) . مسجد (بكسر جيم: بر وزن مجلس، يا بفتح جيم:بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معناى محل سجده است، و همان طور كه مسجدها و خانه خدا و مكانى كه پيشانى روى آن قرار مى گيرد،محل سجده هستند،خود پيشانى و شش عضو ديگر نيز كه با آنها سجده مى كنيم محل سجده محسوب مى شوند و به همين اعتبار در اين روايت «المساجد» به معناى هفت عضوى كه با آنها سجده مى شود، تفسير شده است. نيز در دو روايت ديگر از امام صادق - عليه السلام - در كتاب كافى و همچنين يك روايت در تفسير على بن ابراهيم قمى «المساجد» به همين هفت عضو تفسير شده است. شيخ صدوق نيز در كتاب «فقيه»، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسير نموده است. همين معنا را از «سعيد بن جُبير» و «زجّاج» و «فرّأ» نيز نقل كرده اند. ضمناً بايد توجه داشت كه اگر تفسير «المساجد» به هفت عضو ياد شده، جاى خدشه داشت، حتماً فقهائى كه در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده گيرى بر كلام امام بودند، اشكال مى كردند. بنابراين چون هيچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مى شود به نظر آنان نيز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و يا لااقل يكى از معانى آن محسوب مى شده است. (پيشواى نهم حضرت امام محمد تقى - عليه السلام -، مؤسسه در راه حق، ص 26 - 29، به نقل از: تفسير صافى، ج 2، ص 752 - تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 440 - تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 372).
(7) . پيشواى نهم...،همان صفحات - طبرسى،مجمع البيان،شركه المعارف الاسلاميه، 1379 ه".ق، ج 10، ص 372 - عيّاشى، كتاب التفسير،تصحيح و تعليق:حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعه علميه،ج 1،ص 320 - سيد هاشم حسينى بحرانى،، البرهان فى لا تفسير القرآن، قم، مطبوعاتى اًّسماعيليان، ج 1، ص 471 - بيروت، دار اًّحيأ التراث العربى،، ج 18، ص 490 (ابواب حدّ السّرقه، باب 4).
(8) . سیره پیشوایان،مهدی پیشوائی،ص 549.
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
تاریخی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 2847
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0