دل را ز بی خودی سـر از خود رمیـدن است
جـــان را هــوای از قفس تن پـــریـدن است
از بیـــم مـرگ نیست که سـر داده ام فغـان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستـم نمی رسد که دل از سینـه برکنـم
باری عـلاج شـوق گـریبـــان دریـدن است
شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت
خـورشید من برآی که وقت دمیـدن است
بــوی تـو ای خلاصه گلــزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفت آب و رنگ ز فیض حضــور تـو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیـر غصـه دل من ناشنیـدن است
آن را که لب به دام هـــرس گشـت آشـــــنا
روزی «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
مقام معظم رهبری
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 809
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0