در زمین دیـر زمانی است زمین گیر شدم
آسیـابان فلک گفت که من پیــــــــر شدم
زندگی سهم من از مرحله ی عشـق نبود
بس که غم خوردم از این سفره ی غم سیر شدم
تیـــر جـــادوی نگاهی به نگاهی افتاد
لا جرم ،آمـدم و حاصل این تیـــر شدم
روزگاریست در اندیشه ی خود غوطه ورم
آمدم حیف که بازیچه ی تقدیر شدم
کودکی بـودم و وابستـه به مهـر مادر
روزگاریست که من طعمه ی تغییر شدم
سالها مثل کتابـی که سراسر درد است
در غــم و درد فـــرو ماندم و تفسیر شدم
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 738
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0