معشوقه به سامان شدتا باد چنین بادا / کفـرش همه ایمـان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد/ باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی / غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی / نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه / هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش / عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد / خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان / آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد / عیــدانـه فــراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل / کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد / همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین / با نای در افغـــان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی / نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی / نک یوسف کنعـان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی / تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی / ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد / اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی / فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد/ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش / این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد / این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم / اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
مولوی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1603
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2